ساعت پنج صبح
ساعت پنج صبح
گریسون :تق تق تق مثلا داره در میزنه
گریسون :بچه پاشو چند بار میگه اخرش خودش درو باز میکنه میبینه نیستم میگرده دنبالم میره پیش بروس وین میبینه کنارشم و داریم نگاه به همون کتابی که پیدا کردم میندازیم
بروس وین:گریسون تو خطر خیلی بزرگی هستیم
گریسون:چی؟
بروس وین:این بچه تنها بازمانده از نوع خودشه و اون دنیا مثل اینکه دنیای اصلیه و اگه تنها موجود زنده ی اون دنیا بمیره همه ی ما ها به فنا میریم و میمیرم و یعنی که بخوایم چه نخوایم باید اموزشش بدیم
گریسون :من اموزشش میدم
بروس:باشه ولی بعد چند روز که خسته شدیم نیا پیش من حوصله ی دوباره اموزش دادن ینفرو ندارم
گریسون:باشه
صبحانه خوردیم و بعد هم شروع به تمرین کردیم
گریسون :به کیسه بوکس مشت بزن
من:باشه یه مشت زدم و خیلی اروم بود
گریسون:همینه کل زورت محکم تر
من:یه تمام زورم زدم
گریسون :منو باش که فکر میکردم تو تنها بازمانده هستی چون قوی هستی نگو فرار کردی که الان اینجایی تو یه بزدلی
من اعصابم خورد میشه و یه مشت میزنم به خودش
هستی:خفه شد اشغال تو هیچی از زندگی ی من نمیدونی
گریسون :خیلی اروم باش بچه
هستی :فکر کردی خوشحالم که وارد به دنیای عجیب و غریب شدم فکر کردی خوشحالم که مثل بزدل ها تنها بازمانده شدم چرا از همپن اول منو خلاص نکردین
گریسون : خیل خب اروم باش فقط خواستم ببینن چقدر زور داری و خب زورت زیاده
من:خفه شو بعد هم تو اتاق تمرین یه دستگاه شوکر ورداشتم و خواستم بزنم به خودم
گریسون :هی اروم باش تو باید از فرصت زندگیت خوب استفاده کنی حتما یه دلیلی داره که تو تنها بازمانده ای
من:😂😂😂اینو میگی چون اگه من بمیرم تو هم میمیری
گریسون :نه اینطور نیست منم مثل تو ام پدر مادرم مردن
من :فکر کردی بخاطر این ناراحتم عاره خیلی ناراحتم ولی به غیر از مامان و بابام همه ی کسایی که میشناختم مردن کل جهانم از هم جدا شد وارد دنیایی شدن که هیچی ازش نمیدونم و با ادمایی مثل شما سرو کار دارم
گریسون :باشه اروم باش اونو بزار پایین ممکنه خودتو به کشتن بدی بیا تمرین مونو عوض کنیم
بعد هم تمرین کردیم و من تا پایان تمرین هیچ حرفی نزدم
شب ساعت 8 شام خوردیم و من رفتم روی پشت بوم
روی لبه وایساده بودم و فکر میکردم اگه بپرم مثل همه ی رویاهام تبدیل به یه پرنده میشم یا نه
این داستان ادامه دارد......
گریسون :تق تق تق مثلا داره در میزنه
گریسون :بچه پاشو چند بار میگه اخرش خودش درو باز میکنه میبینه نیستم میگرده دنبالم میره پیش بروس وین میبینه کنارشم و داریم نگاه به همون کتابی که پیدا کردم میندازیم
بروس وین:گریسون تو خطر خیلی بزرگی هستیم
گریسون:چی؟
بروس وین:این بچه تنها بازمانده از نوع خودشه و اون دنیا مثل اینکه دنیای اصلیه و اگه تنها موجود زنده ی اون دنیا بمیره همه ی ما ها به فنا میریم و میمیرم و یعنی که بخوایم چه نخوایم باید اموزشش بدیم
گریسون :من اموزشش میدم
بروس:باشه ولی بعد چند روز که خسته شدیم نیا پیش من حوصله ی دوباره اموزش دادن ینفرو ندارم
گریسون:باشه
صبحانه خوردیم و بعد هم شروع به تمرین کردیم
گریسون :به کیسه بوکس مشت بزن
من:باشه یه مشت زدم و خیلی اروم بود
گریسون:همینه کل زورت محکم تر
من:یه تمام زورم زدم
گریسون :منو باش که فکر میکردم تو تنها بازمانده هستی چون قوی هستی نگو فرار کردی که الان اینجایی تو یه بزدلی
من اعصابم خورد میشه و یه مشت میزنم به خودش
هستی:خفه شد اشغال تو هیچی از زندگی ی من نمیدونی
گریسون :خیلی اروم باش بچه
هستی :فکر کردی خوشحالم که وارد به دنیای عجیب و غریب شدم فکر کردی خوشحالم که مثل بزدل ها تنها بازمانده شدم چرا از همپن اول منو خلاص نکردین
گریسون : خیل خب اروم باش فقط خواستم ببینن چقدر زور داری و خب زورت زیاده
من:خفه شو بعد هم تو اتاق تمرین یه دستگاه شوکر ورداشتم و خواستم بزنم به خودم
گریسون :هی اروم باش تو باید از فرصت زندگیت خوب استفاده کنی حتما یه دلیلی داره که تو تنها بازمانده ای
من:😂😂😂اینو میگی چون اگه من بمیرم تو هم میمیری
گریسون :نه اینطور نیست منم مثل تو ام پدر مادرم مردن
من :فکر کردی بخاطر این ناراحتم عاره خیلی ناراحتم ولی به غیر از مامان و بابام همه ی کسایی که میشناختم مردن کل جهانم از هم جدا شد وارد دنیایی شدن که هیچی ازش نمیدونم و با ادمایی مثل شما سرو کار دارم
گریسون :باشه اروم باش اونو بزار پایین ممکنه خودتو به کشتن بدی بیا تمرین مونو عوض کنیم
بعد هم تمرین کردیم و من تا پایان تمرین هیچ حرفی نزدم
شب ساعت 8 شام خوردیم و من رفتم روی پشت بوم
روی لبه وایساده بودم و فکر میکردم اگه بپرم مثل همه ی رویاهام تبدیل به یه پرنده میشم یا نه
این داستان ادامه دارد......
۵۱۹
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.