عشق قاطی پاتی(:❤💖 پارت ۲۱(:💖❤
پارت بیست و یکم❤🖇💖
💖نیکا💖
بعد اینکه از خرید برگشتم ارسلانو دم در دیدم که به ماشین تکیه داده بود داشت به در خونه نگاه میکرد
رفتم جلو
من:سلاممم چطورییی ارسییی
ارسلان:علیک اگه دیانا جونتون بزارن خوبم ضمنا تورو خدا دیگه ارسی صدام نکن
(انقد مظلومانه حرفاشو گف دلم نیومد سر به سرش بزارم)
من:چی شدههه باززز
ارسلان:درو باز نمیکنه باهاش حرف بزنم
من:مثه خودت لجبازه
ارسلان:میگم نیکا جونممم
من:اوه تو باز یه چی میخوای که اینجوری منو صدا میکنی
ارسلان:افرین این نشون میده که منو خوب شناختی..میگم کههه میشه با دیا صحبت کنی؟
من:اگه یکی از فن هات این لحن صحبتتو ببینه همینجا فدات میشهه لامصببب اینجوری حرف میزنی منم وسوسههه میشممممم
ارسلان:هعییی خجالت بکش خانم فلاحییییی
من:خب حالا بهت رو دادم پررو شدی
ارسلان:همینی که هس
من:ینی کپی همین شما دوتا مو نمیزنین با هم همه چیتون مثه همه اصن خدا از همون اوللللللل شما دوتا دیوونیه اسکله بی مزیه لوسه...
ارسلان:خب خب مرسی از تعریف های بسیار زیبات دیگه بیشتر از این خجالمون نده بقیه شو بگو
من:آره داشتم میگفتم خلاصه که شما ها رو واسه هم آفریده
ارسلان:خعلی تاثیر گذار بود.
من:اهوم..خب باشه حالا صحبت میکنم باهاش کار دیگه ای نداری؟
ارسلان:نه برو فقط یادت نره هااا خببب؟
من:نه یادمنمیرهههههه
ارسلان:باشه خب چرا داد میزنی خدافظ
من:دوس دارم...خدافظ تو هم
رفتم تو خونه و......(بقیه ش تو پارت قبل هس دیگه نمینویسم)
دیانا رف خونشون و منم که رفتم خونه ساعت ۱۰ و نیم بود
هیشکی تو خونه نبود
هیچوقت تنهایی رو دوس نداشتم نه اینکه بترسم نه فقط دوس ندارم
ولی هیچکاری هم نمتونم بکنم این موقع شب برم پیش کی
هعییی خدااا
حالا فعلا که گشنمه بزا برم یه تخم مرغ درست کنمممم
داشتم میرفتم تو آشپزخونه که صدای ایفون اومد
برداشتم پرسیدم کیه که گف متینم
برگهایممممم
متینننن
اینجا چیکار میکنههههه
این موقع شببببب
وواااییییی
نکنه مست کرده بعد اومده که...
هعیی خاک تو سرت نیکا اخه متین و این حرفا اصن کدوم یکی از بچه ها اهل مست کردنن که متین دومیش باشه اصن اینارو ولش چرا باید مست کنه بعد بیاد در خونه تو؟
الانم به جا اینکه اینجا واسی با خودت حرف بزنی برو درو باز کن
اوکی
رفتم در خونه رو باز کردم بعدش هم رفتم در ورودی رو باز کردم که دیدم متین و ممد تا دیدن در بازه پریدن تو
من:علیککک سلامممم من خوبمممم شما خوبیننن...
چتون شده مثه یه چیزی سرتونو انداختین پایین اومدین خونه مردم..خجالت نمیکشین بدون اجازه میاین تو خونه دختر مردم..مَرد هم مردای قدیم یه اُبهتی داشتن...هعییی روزگارررر...اصن ش...
متین:واستا واستا دو دقه نفس بکشش...
ببخشید دیر گذاشتم 💙
نوشته بودماااا
ولی یادم میرف بزارم😂💔
💖نیکا💖
بعد اینکه از خرید برگشتم ارسلانو دم در دیدم که به ماشین تکیه داده بود داشت به در خونه نگاه میکرد
رفتم جلو
من:سلاممم چطورییی ارسییی
ارسلان:علیک اگه دیانا جونتون بزارن خوبم ضمنا تورو خدا دیگه ارسی صدام نکن
(انقد مظلومانه حرفاشو گف دلم نیومد سر به سرش بزارم)
من:چی شدههه باززز
ارسلان:درو باز نمیکنه باهاش حرف بزنم
من:مثه خودت لجبازه
ارسلان:میگم نیکا جونممم
من:اوه تو باز یه چی میخوای که اینجوری منو صدا میکنی
ارسلان:افرین این نشون میده که منو خوب شناختی..میگم کههه میشه با دیا صحبت کنی؟
من:اگه یکی از فن هات این لحن صحبتتو ببینه همینجا فدات میشهه لامصببب اینجوری حرف میزنی منم وسوسههه میشممممم
ارسلان:هعییی خجالت بکش خانم فلاحییییی
من:خب حالا بهت رو دادم پررو شدی
ارسلان:همینی که هس
من:ینی کپی همین شما دوتا مو نمیزنین با هم همه چیتون مثه همه اصن خدا از همون اوللللللل شما دوتا دیوونیه اسکله بی مزیه لوسه...
ارسلان:خب خب مرسی از تعریف های بسیار زیبات دیگه بیشتر از این خجالمون نده بقیه شو بگو
من:آره داشتم میگفتم خلاصه که شما ها رو واسه هم آفریده
ارسلان:خعلی تاثیر گذار بود.
من:اهوم..خب باشه حالا صحبت میکنم باهاش کار دیگه ای نداری؟
ارسلان:نه برو فقط یادت نره هااا خببب؟
من:نه یادمنمیرهههههه
ارسلان:باشه خب چرا داد میزنی خدافظ
من:دوس دارم...خدافظ تو هم
رفتم تو خونه و......(بقیه ش تو پارت قبل هس دیگه نمینویسم)
دیانا رف خونشون و منم که رفتم خونه ساعت ۱۰ و نیم بود
هیشکی تو خونه نبود
هیچوقت تنهایی رو دوس نداشتم نه اینکه بترسم نه فقط دوس ندارم
ولی هیچکاری هم نمتونم بکنم این موقع شب برم پیش کی
هعییی خدااا
حالا فعلا که گشنمه بزا برم یه تخم مرغ درست کنمممم
داشتم میرفتم تو آشپزخونه که صدای ایفون اومد
برداشتم پرسیدم کیه که گف متینم
برگهایممممم
متینننن
اینجا چیکار میکنههههه
این موقع شببببب
وواااییییی
نکنه مست کرده بعد اومده که...
هعیی خاک تو سرت نیکا اخه متین و این حرفا اصن کدوم یکی از بچه ها اهل مست کردنن که متین دومیش باشه اصن اینارو ولش چرا باید مست کنه بعد بیاد در خونه تو؟
الانم به جا اینکه اینجا واسی با خودت حرف بزنی برو درو باز کن
اوکی
رفتم در خونه رو باز کردم بعدش هم رفتم در ورودی رو باز کردم که دیدم متین و ممد تا دیدن در بازه پریدن تو
من:علیککک سلامممم من خوبمممم شما خوبیننن...
چتون شده مثه یه چیزی سرتونو انداختین پایین اومدین خونه مردم..خجالت نمیکشین بدون اجازه میاین تو خونه دختر مردم..مَرد هم مردای قدیم یه اُبهتی داشتن...هعییی روزگارررر...اصن ش...
متین:واستا واستا دو دقه نفس بکشش...
ببخشید دیر گذاشتم 💙
نوشته بودماااا
ولی یادم میرف بزارم😂💔
۱۷.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.