غریبه ی آشنا😊
غریبه ی آشنا😊
پارت۳
دیانا: آقای کاشی شما باما کار داشتید؟
ارسلان: بله میتونید خدمتکار ما بشید؟
دخترا: بله
ارسلان: به من بگید ارباب
ملیکاااا
ملیکا: بله ارباب
ارسلان : قوانین را به این خانم ها بگو
ملیکا: چشم ارباب
دخترا بیاین بریم بالا
دخترا: رفتیم بالا توی اتاق نشستیم
ملیکا: اینجا ۴۰نفر کار میکنن شماها باید خودرو جار برقی بکشید ظرف ها رو بشورید
اسمتون چی؟
دیانا:دیانا رحیمی
ملیکا: خوش بختم
دیانا: همچنین
شما باید آشپزی کنی
اسم شماچی؟
نیکا: نیکا فلاحی
ملیکا: خوش بختم
نیکا همچنین
ملیکا:این سه نفر دستیار دیانا و نیکا هستن
می تو نید خودتونو معرفی کنید؟
محشاد: من محشادم
ملیکا: خوش بختم
محشاد : همچنین
پچه ها همدیگر رو معرفی کردن
ملیکا: خب بیاین ابن لبا سارو بپوشید
نیکا: شبیه لباس خدمت کاری؟
ملیکا: خب خدمت کاری🤦♀️
برید کارا تونو شروع کنید موفق باشید🙂
غریبه ی آشنا 😊
پارت ۴
دخترا: مرسی😁
ارسلان: ملیکاااااااااااا(با داد)
ملیکا: بله ارباب
ارسلان : بیا بالا
ملیکا: چشم
ارسلان: به این دختره دیانا زیاد کار بده چه کار هایی بهش دادی؟
ملیکا: ارباب گفتم خودرو باید جار برقی بکشه باشرف شستن
ارسلان: آفرین
ملکا: ارباب برم ببینم چه کار میکنن؟
ارسلان: آره برو به منم خبر بده!
ملیکا:چشم ارباب
ارسلان: (تو دلش)(دیانا خیلی خوشگله کاش به ملیکا میگفتم که کم تر کار کنه آخه خسته میشه بچم) ملیکااااااا
ملیکا: بله ار باب اومدم
ارسلان : به دیانا بگو بیاد بالا
ملیکا: چشم ارباب
دیانا ارباب کارت داره
دیانا: باش رفتم بالا سلام ار باب
کاری داشتید؟
ارسلان: دیانا تو تا الان چه کار هایی کردی؟
دیانا : ارباب هرچی ظرف بو دو شستم الان باید کل خودرو جار برقی بکشم
ارسلان: چرا دستات اینجورین؟
دیانا: ارباب ظرف زیاد شستم
ارسلان:...
پارت۳
دیانا: آقای کاشی شما باما کار داشتید؟
ارسلان: بله میتونید خدمتکار ما بشید؟
دخترا: بله
ارسلان: به من بگید ارباب
ملیکاااا
ملیکا: بله ارباب
ارسلان : قوانین را به این خانم ها بگو
ملیکا: چشم ارباب
دخترا بیاین بریم بالا
دخترا: رفتیم بالا توی اتاق نشستیم
ملیکا: اینجا ۴۰نفر کار میکنن شماها باید خودرو جار برقی بکشید ظرف ها رو بشورید
اسمتون چی؟
دیانا:دیانا رحیمی
ملیکا: خوش بختم
دیانا: همچنین
شما باید آشپزی کنی
اسم شماچی؟
نیکا: نیکا فلاحی
ملیکا: خوش بختم
نیکا همچنین
ملیکا:این سه نفر دستیار دیانا و نیکا هستن
می تو نید خودتونو معرفی کنید؟
محشاد: من محشادم
ملیکا: خوش بختم
محشاد : همچنین
پچه ها همدیگر رو معرفی کردن
ملیکا: خب بیاین ابن لبا سارو بپوشید
نیکا: شبیه لباس خدمت کاری؟
ملیکا: خب خدمت کاری🤦♀️
برید کارا تونو شروع کنید موفق باشید🙂
غریبه ی آشنا 😊
پارت ۴
دخترا: مرسی😁
ارسلان: ملیکاااااااااااا(با داد)
ملیکا: بله ارباب
ارسلان : بیا بالا
ملیکا: چشم
ارسلان: به این دختره دیانا زیاد کار بده چه کار هایی بهش دادی؟
ملیکا: ارباب گفتم خودرو باید جار برقی بکشه باشرف شستن
ارسلان: آفرین
ملکا: ارباب برم ببینم چه کار میکنن؟
ارسلان: آره برو به منم خبر بده!
ملیکا:چشم ارباب
ارسلان: (تو دلش)(دیانا خیلی خوشگله کاش به ملیکا میگفتم که کم تر کار کنه آخه خسته میشه بچم) ملیکااااااا
ملیکا: بله ار باب اومدم
ارسلان : به دیانا بگو بیاد بالا
ملیکا: چشم ارباب
دیانا ارباب کارت داره
دیانا: باش رفتم بالا سلام ار باب
کاری داشتید؟
ارسلان: دیانا تو تا الان چه کار هایی کردی؟
دیانا : ارباب هرچی ظرف بو دو شستم الان باید کل خودرو جار برقی بکشم
ارسلان: چرا دستات اینجورین؟
دیانا: ارباب ظرف زیاد شستم
ارسلان:...
۳.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.