𝐏⁴⁹
𝐏⁴⁹
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
مابین بحث این خواهر و برادر ناگاه چشمم به پدرشان افتاد که برگه ای در دست داشت .
سوهیون و جونا به سمتش رفتند .
سوهیون :《آباجی !》
چول یونگ بدون اینکه به همسرم محلی بگذارد جونا را در آغوش کشید .
نفرتم نسبت به پدر شوهرم چند برابر شده بود .
میدانستم نسبت به سوهیون سرد است اما رفتار هایش واقعا ناهنجارانه است .
چول یونگ با شادابی گفت :《نگران نباش دخترم من حالم خوبه !》
سوهیون زمزمه وار گفت :《پدر جان ازتون بخاطر رفتار گذشتم عذر میخوام !》
چول یونگ :《نیازی به عذر خواهی نیست منو تو باهم نسبتی نداریم که داری عذر خواهی میکنی ! 》
جونا :《یاع کیم سوهیون برو سریع حساب کن و از جلوی چشمامون گمشو ! میخوای دوباره حالش بد بشه !؟》
همسرم به آرامی از آنجا دور شد و به سمت حسابداری رفت .
اما من نمیتوانستم چشمم را بپوشانم !
آن کس که باید عذر خواهی میکرد چول یونگ بود .
گام های بلندی برداشتم و به سمتشان رفتم .
با اینکه بغض به گلویم چنگ انداخته بود سعی کردم با اقتدار و حفظ قدرت بگویم :《پدر جان ... تو اخرین دیدارتون حضور نداشتم اما میدونم چه اتفاقی افتاده ! پدر جان شما دارین به ارزوتون میرسین ... پدر جان اونروزی که تو خونه شما حالش بد شد فقط یه فشار خون ساده نبود ... اون ... 》
=من ِ او=
#seven_branches_red_rose_faded
#Park_Jiyoon
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
مابین بحث این خواهر و برادر ناگاه چشمم به پدرشان افتاد که برگه ای در دست داشت .
سوهیون و جونا به سمتش رفتند .
سوهیون :《آباجی !》
چول یونگ بدون اینکه به همسرم محلی بگذارد جونا را در آغوش کشید .
نفرتم نسبت به پدر شوهرم چند برابر شده بود .
میدانستم نسبت به سوهیون سرد است اما رفتار هایش واقعا ناهنجارانه است .
چول یونگ با شادابی گفت :《نگران نباش دخترم من حالم خوبه !》
سوهیون زمزمه وار گفت :《پدر جان ازتون بخاطر رفتار گذشتم عذر میخوام !》
چول یونگ :《نیازی به عذر خواهی نیست منو تو باهم نسبتی نداریم که داری عذر خواهی میکنی ! 》
جونا :《یاع کیم سوهیون برو سریع حساب کن و از جلوی چشمامون گمشو ! میخوای دوباره حالش بد بشه !؟》
همسرم به آرامی از آنجا دور شد و به سمت حسابداری رفت .
اما من نمیتوانستم چشمم را بپوشانم !
آن کس که باید عذر خواهی میکرد چول یونگ بود .
گام های بلندی برداشتم و به سمتشان رفتم .
با اینکه بغض به گلویم چنگ انداخته بود سعی کردم با اقتدار و حفظ قدرت بگویم :《پدر جان ... تو اخرین دیدارتون حضور نداشتم اما میدونم چه اتفاقی افتاده ! پدر جان شما دارین به ارزوتون میرسین ... پدر جان اونروزی که تو خونه شما حالش بد شد فقط یه فشار خون ساده نبود ... اون ... 》
=من ِ او=
#seven_branches_red_rose_faded
#Park_Jiyoon
۱.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.