دوپارتی تهیونگــ²★
دوپارتی تهیونگــ²★
★★★★★★★★★★★★★
مرد که انتظار شنیدن همچنین جمله ای رو داشت لبخند کجی زد با دست مردونش آروم ران پای دختر رو نوازش کرد.
_ واقعا؟؟...پس منم باید کل وجودت رو ببوسم؟
صورتش رو به صورت دختر نزدیک تر کرد و بوسه ی آرومی به لطافت بال پروانه ها روی گونه ی دختر نشوند!...مگه لوسیفر هم از این کارا بلد بود؟؟...اصلا مگه اون میدونست محبت کردن چیه؟
این سوالاتی بود که برای دختر پیش اومده بود..لوسیفر بینیش رو روی گونه ی دختر کشید و اونو محکم به خودش چسبوند.
_ توقع این کارا رو از من نداشتی روباه کوچولو؟؟
دختر بار دیگه به چشمای کشیده ی مرد نگاه کرد...نمیدونست داره چی کار میکنه فقط کاری رو که دلش میخواست رو انجام میداد..دستاشو روی شونه های لوسیفر گذاشت و فاصله ی کم بینشون رو به صفر رسوند..لباش رو بدون حرکت روی لبای سرخ مرد نگه داشته بود، دستای مرد دور کمرش پیچیده شدن و این لبای ماهر لوسیفر بود که لب پایینیه دختر به بازی گرفته بود..آروم دختر رو پاهاش نشوند..و کمرش رو نوازش کرد...و این جمله رو توی دلش گفت《 منو ببخش روباه کوچولو! 》
ناگهان چشمای خمار دختر تا درجهی اخر باز شدن و صورتش از درد جمع شد...جسم تیزی گوشت پهلوش رو پاره میکرد و جلو میرفت...اصوات نامفهومی از گلوش در خارج میشدن...لوسیفر از دختر جدا شد به صورت رنگ پریدش نگاه کرد...برا اولین بار ناراحتی تو چشمای لوسیفر پدیدار شد...سر دختر رو به سینش چسبوند...چرا این کار رو کرده بود؟؟
چون عشق اون دختر پاک بود و با آدم گناهکاری مثل اون همخونی نداشت...نمیتونست قبولش کنه...و اگه دختر رو ول میکرد خیلی های دیگه بودن تا دختر برای خودشون کنن ! لوسیفر خودخواه بود خیلی خودخواه...نمیخواست هیچ کس دیگه ای به اون دختر نزدیک شه...پس دختر رو قربانیه خودخواهی خودش کرد..!
اره...اون لوسیفر بود!
همون که از بهشت طرد شد..آدم و حوا رو به گناه آلوده کرد!
همون که لعنتش میکنی!
لوسیفر مغرور و خودخواه بود!...و نمیتونست بزاره کسی دختر رو ازش بگیره..پس اونو کشت تا روحشو با خودش ببره به دنیا ی خودش جایی که هیچکس جرئت نداره به اموال لوسیفر نگاه کنه!!
_ از جون دادن تو بغل من لذت ببر..آدم کوچولو!
چرت و پرتتتت🗿💔
چرا من نمیتونم یچیزی مثل آدم بنویسم؟🗿🤌🏻💔
★★★★★★★★★★★★★
مرد که انتظار شنیدن همچنین جمله ای رو داشت لبخند کجی زد با دست مردونش آروم ران پای دختر رو نوازش کرد.
_ واقعا؟؟...پس منم باید کل وجودت رو ببوسم؟
صورتش رو به صورت دختر نزدیک تر کرد و بوسه ی آرومی به لطافت بال پروانه ها روی گونه ی دختر نشوند!...مگه لوسیفر هم از این کارا بلد بود؟؟...اصلا مگه اون میدونست محبت کردن چیه؟
این سوالاتی بود که برای دختر پیش اومده بود..لوسیفر بینیش رو روی گونه ی دختر کشید و اونو محکم به خودش چسبوند.
_ توقع این کارا رو از من نداشتی روباه کوچولو؟؟
دختر بار دیگه به چشمای کشیده ی مرد نگاه کرد...نمیدونست داره چی کار میکنه فقط کاری رو که دلش میخواست رو انجام میداد..دستاشو روی شونه های لوسیفر گذاشت و فاصله ی کم بینشون رو به صفر رسوند..لباش رو بدون حرکت روی لبای سرخ مرد نگه داشته بود، دستای مرد دور کمرش پیچیده شدن و این لبای ماهر لوسیفر بود که لب پایینیه دختر به بازی گرفته بود..آروم دختر رو پاهاش نشوند..و کمرش رو نوازش کرد...و این جمله رو توی دلش گفت《 منو ببخش روباه کوچولو! 》
ناگهان چشمای خمار دختر تا درجهی اخر باز شدن و صورتش از درد جمع شد...جسم تیزی گوشت پهلوش رو پاره میکرد و جلو میرفت...اصوات نامفهومی از گلوش در خارج میشدن...لوسیفر از دختر جدا شد به صورت رنگ پریدش نگاه کرد...برا اولین بار ناراحتی تو چشمای لوسیفر پدیدار شد...سر دختر رو به سینش چسبوند...چرا این کار رو کرده بود؟؟
چون عشق اون دختر پاک بود و با آدم گناهکاری مثل اون همخونی نداشت...نمیتونست قبولش کنه...و اگه دختر رو ول میکرد خیلی های دیگه بودن تا دختر برای خودشون کنن ! لوسیفر خودخواه بود خیلی خودخواه...نمیخواست هیچ کس دیگه ای به اون دختر نزدیک شه...پس دختر رو قربانیه خودخواهی خودش کرد..!
اره...اون لوسیفر بود!
همون که از بهشت طرد شد..آدم و حوا رو به گناه آلوده کرد!
همون که لعنتش میکنی!
لوسیفر مغرور و خودخواه بود!...و نمیتونست بزاره کسی دختر رو ازش بگیره..پس اونو کشت تا روحشو با خودش ببره به دنیا ی خودش جایی که هیچکس جرئت نداره به اموال لوسیفر نگاه کنه!!
_ از جون دادن تو بغل من لذت ببر..آدم کوچولو!
چرت و پرتتتت🗿💔
چرا من نمیتونم یچیزی مثل آدم بنویسم؟🗿🤌🏻💔
۷.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.