p19
ویو ات
با اعضا و داداشم رفتیم بیرون شما بخریم کوک صندلیو برام عقب کشید ولی بیونگ هو سریع اومد و نشست
ات: هی مشکلت با من چیه
بیونگ هو: چی میگی دوست پسرت میخواد برای برادر شوهر آیندش خودکشی کنه
کوک: ات بیا اینجا بشین
ات اکی
ات بین بیونگ هو و کوک نشست
کوک غذا رو تو بشقاب ات گذاشت ولی بیونگ هو برداشتش و خورد
ات: عهههههه
بیونگ هو: عشقتونو ثابت کنید کوک غذا رو دهنش کن
ات: بسه
کوک: بگو عاااااااااااا
ات: شما چتونه
نامجون: ده دقیقه سکوت مطلق میخوام شما بخرم تا یونگی تموم نکردم
بیونگ هو: بچه هااااااااااا یه خبر خوب همین الان رئیس اعلام کرد
کوک: بگو دیگه
بیونگ: سونگ هو دستگیر شده
ات: جزئیاتش چیه؟؟؟؟؟
بیونگ هو: اون خودشم از روی پل دریاچه هان انداخت پایین اون مرده
ات: مرده؟
کوک: انگیزش چی بوده
بیونگ هو: انگار تو نقشش شکست خورد
از اونجایی که من اونو میشناختم میدونم که بچه یتیمی بود که بابا پیدا کرد و بزرگش کرد و اون براش کار میکرد... گوشیشو رو پل جا گذاشته انگار دنبال پول ات بوده واسه همین میخواسته باهاش ازدواج
ات: میدونستم
بیونگ هو: چی از کجا
ات: منو دست کم نگیر قبل از اینکه به حرفش گوش کنم گوششو هک کردم
بیونگ هو: تو احمق میدونستی ولی رفتی باهاش؟
ات: میخواستم ببینم تا کجا پیش میره
بیونگ هو: عوضی
جی هوپ: بسه اون الان مرده
گوشی ات زنگ خورد
ات: انگار مامان فهمیده که اون مرده
بیونگ هو: من میخوام برم امشب پیش مامان دادم خونرو رنگ بزنن
میدونی که مامان اگه هویت کوک رو بفهمه باهاش مخالفت میکنه و منم این مخفی نمیکنم
ات: لازم نکرده ما فردا مرخصی میگیریم نیایم تو که مشکلی نداری نه؟
کوک: نه اکیه
با اعضا و داداشم رفتیم بیرون شما بخریم کوک صندلیو برام عقب کشید ولی بیونگ هو سریع اومد و نشست
ات: هی مشکلت با من چیه
بیونگ هو: چی میگی دوست پسرت میخواد برای برادر شوهر آیندش خودکشی کنه
کوک: ات بیا اینجا بشین
ات اکی
ات بین بیونگ هو و کوک نشست
کوک غذا رو تو بشقاب ات گذاشت ولی بیونگ هو برداشتش و خورد
ات: عهههههه
بیونگ هو: عشقتونو ثابت کنید کوک غذا رو دهنش کن
ات: بسه
کوک: بگو عاااااااااااا
ات: شما چتونه
نامجون: ده دقیقه سکوت مطلق میخوام شما بخرم تا یونگی تموم نکردم
بیونگ هو: بچه هااااااااااا یه خبر خوب همین الان رئیس اعلام کرد
کوک: بگو دیگه
بیونگ: سونگ هو دستگیر شده
ات: جزئیاتش چیه؟؟؟؟؟
بیونگ هو: اون خودشم از روی پل دریاچه هان انداخت پایین اون مرده
ات: مرده؟
کوک: انگیزش چی بوده
بیونگ هو: انگار تو نقشش شکست خورد
از اونجایی که من اونو میشناختم میدونم که بچه یتیمی بود که بابا پیدا کرد و بزرگش کرد و اون براش کار میکرد... گوشیشو رو پل جا گذاشته انگار دنبال پول ات بوده واسه همین میخواسته باهاش ازدواج
ات: میدونستم
بیونگ هو: چی از کجا
ات: منو دست کم نگیر قبل از اینکه به حرفش گوش کنم گوششو هک کردم
بیونگ هو: تو احمق میدونستی ولی رفتی باهاش؟
ات: میخواستم ببینم تا کجا پیش میره
بیونگ هو: عوضی
جی هوپ: بسه اون الان مرده
گوشی ات زنگ خورد
ات: انگار مامان فهمیده که اون مرده
بیونگ هو: من میخوام برم امشب پیش مامان دادم خونرو رنگ بزنن
میدونی که مامان اگه هویت کوک رو بفهمه باهاش مخالفت میکنه و منم این مخفی نمیکنم
ات: لازم نکرده ما فردا مرخصی میگیریم نیایم تو که مشکلی نداری نه؟
کوک: نه اکیه
۴.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.