𝒑𝒂𝒓𝒕24
𝒑𝒂𝒓𝒕24
خودکارو بین انگشتام میچرخوندم ....
زمان لازم دارم ....
هر دومون بهش نیاز داریم ....
.
.
.
((ا/ت))
خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف خیره شدم
اتاق جیمینو دوست داشتم ....
نور ملایمی که با ریسه های ال ای دی تو اتاق ایجاد شده بود با عطر مخصوصش روی بالش زیر سرم حس خوبی رو بهم میداد ....
و در عین حال مزخرف ......
گوشیم زنگ خورد
مامان بود....
حتی زحمت ندادم از جام پا شدم تو همون حالت جواب دادم
+سلام مامانم ...
مامان: خوبی ؟ ببینم الان کجایی ؟
+اوهوم نگران نباش ... الان تو اتاق جیمینم بهم اعتماد کن دروغ نمیگم :)
مامان: خوبه افرین .. ا/ت لونا میخواد باهات حرف بزنه
+باشه بگو خودم یکم دیگه بهش زنگ میزنم ... باید لباس عوض کنم
مامان: باشه .. ببینم لباس داری ؟
+خب .. نه یه چیزی بین لباسای جیمین پیدا میکنم صبح میرم خرید
مامان: باش زیاد بیدار نمون فردا تعطیله پس خوب بخواب
+چشم :) شب بخیر
و قطع کردم ...
راستش الان حوصله لونا رو نداشتم ....
خودمو از تخت کندمو کشو لباساشو باز کردم ....
این دیگه چجور شکنجه ایه .....
مجبورم تموم شبو با عطر کسی که بهش خیانت کردم بگذرونم ....
یه تیشرت گشاد و بلند مشکی کافی بود ...
بعد پوشیدنش برگشتم رو تخت و به لونا زنگ زدم ... تصویری ....
لونا: پس منو میزاری تو صف انتظار هااا؟!
+(خندیدم) خب خستممممم.. چه خبر خوش میگذره ؟
لونا: اوهوم کاش میومدی ولی بهتر ... چه خبر از تو :)
+هیچی .. چه خبری میخواد باشه
لونا: لباست چه خوشگله واسه کی پوشیدیش ؟
+لوناا :||
لونا: مشکلی نیست ا/ت ... درکت میکنم ... تو ام بچه بودی که با جیمین دوست شدی طبیعیه الان حست برگرده ....
+نههههه حسم برنگشته فقط ...
لونا: فقط چی ؟ میدونم مثل این میمونه که بهت بگن بستنی یا شکلات و بدترین قسمت ماجرا اینه که تو نمیتونی بگی بستنی شکلاتی .....
از مثالی که زد خندم گرفت ولی یه جورایی درست بود
+بس کن خانم دکتر .. خستم خوابم میاد
لونا: الکی عشوه خرکی نیا ... ته دوست داره شایدم بیشتر از جیمین ... شب خوش :||
+شب بخیر
چند دقیقه از قطع کردن گوشی روی لونا گذشت ....
خیلی خسته بودم ولی خوابم نمیبرد ....
یه کتاب از قفسه کوچیک توی اتاق انتخاب کردم ....
یه کتاب عاشقانه رو شروع کردم ....
زمانی کتابو بستم که کم کم صبح شده بود ....
این حسو دوست داشتم الان که چشمام خسته شده و تا حد مرگ خوابم میاد شیرینه ....
با بستن چشمام به سرعت خوابم برد
خودکارو بین انگشتام میچرخوندم ....
زمان لازم دارم ....
هر دومون بهش نیاز داریم ....
.
.
.
((ا/ت))
خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف خیره شدم
اتاق جیمینو دوست داشتم ....
نور ملایمی که با ریسه های ال ای دی تو اتاق ایجاد شده بود با عطر مخصوصش روی بالش زیر سرم حس خوبی رو بهم میداد ....
و در عین حال مزخرف ......
گوشیم زنگ خورد
مامان بود....
حتی زحمت ندادم از جام پا شدم تو همون حالت جواب دادم
+سلام مامانم ...
مامان: خوبی ؟ ببینم الان کجایی ؟
+اوهوم نگران نباش ... الان تو اتاق جیمینم بهم اعتماد کن دروغ نمیگم :)
مامان: خوبه افرین .. ا/ت لونا میخواد باهات حرف بزنه
+باشه بگو خودم یکم دیگه بهش زنگ میزنم ... باید لباس عوض کنم
مامان: باشه .. ببینم لباس داری ؟
+خب .. نه یه چیزی بین لباسای جیمین پیدا میکنم صبح میرم خرید
مامان: باش زیاد بیدار نمون فردا تعطیله پس خوب بخواب
+چشم :) شب بخیر
و قطع کردم ...
راستش الان حوصله لونا رو نداشتم ....
خودمو از تخت کندمو کشو لباساشو باز کردم ....
این دیگه چجور شکنجه ایه .....
مجبورم تموم شبو با عطر کسی که بهش خیانت کردم بگذرونم ....
یه تیشرت گشاد و بلند مشکی کافی بود ...
بعد پوشیدنش برگشتم رو تخت و به لونا زنگ زدم ... تصویری ....
لونا: پس منو میزاری تو صف انتظار هااا؟!
+(خندیدم) خب خستممممم.. چه خبر خوش میگذره ؟
لونا: اوهوم کاش میومدی ولی بهتر ... چه خبر از تو :)
+هیچی .. چه خبری میخواد باشه
لونا: لباست چه خوشگله واسه کی پوشیدیش ؟
+لوناا :||
لونا: مشکلی نیست ا/ت ... درکت میکنم ... تو ام بچه بودی که با جیمین دوست شدی طبیعیه الان حست برگرده ....
+نههههه حسم برنگشته فقط ...
لونا: فقط چی ؟ میدونم مثل این میمونه که بهت بگن بستنی یا شکلات و بدترین قسمت ماجرا اینه که تو نمیتونی بگی بستنی شکلاتی .....
از مثالی که زد خندم گرفت ولی یه جورایی درست بود
+بس کن خانم دکتر .. خستم خوابم میاد
لونا: الکی عشوه خرکی نیا ... ته دوست داره شایدم بیشتر از جیمین ... شب خوش :||
+شب بخیر
چند دقیقه از قطع کردن گوشی روی لونا گذشت ....
خیلی خسته بودم ولی خوابم نمیبرد ....
یه کتاب از قفسه کوچیک توی اتاق انتخاب کردم ....
یه کتاب عاشقانه رو شروع کردم ....
زمانی کتابو بستم که کم کم صبح شده بود ....
این حسو دوست داشتم الان که چشمام خسته شده و تا حد مرگ خوابم میاد شیرینه ....
با بستن چشمام به سرعت خوابم برد
۴.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.