P¹²
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part12
شوگا: اخه دیشب همش یک خواب عجیب میدیدم...
ات: وایسا! نکنه توهم خواب های تتم هارو میدیدی؟!
شوگا: اره!
جیهوپ: وایسین چیچی؟ تتم چیه؟
شوگا: ات بهتره خودت توضیح بدی...
ات: هی من از قدرتم استفاده کنم اینجا میشه جنگل! تو حداقل فقط پرتمون میکنی...
جین: وات؟ قدرت؟ شوخی میکنین دیگه.. 😂
ات: شوخی نیست و کاملا جدیه..!
نامجون: نکنه چرت و پرت های اون یارو تو موزه رو باور کردی؟
ات: واقعیه جدی میگم، شوگا انجامش بده...
شوگا: ببین دوتا گیاه رشت کنن بهتر از اینکه همه ضربه مغزی بشن..🗿
ات: باشه خودم شروع میکنم...
شروع میکنم به خوندن ورد.
(ویو اعضا: رشت گیاه های عجیب از دیوار ها...)
خب حالا دیدین؟
همه: 😳!
کوک: نکنه هنوز خوابم..؟
جیمین: نه کاملا بیداری.. !
تهیونگ: پس این قدرتارو از کجا اوردین؟
ات: الان توضیح میدم، نامی یادشه وقتی رفتیم موزه یک مرد میان سالی داشت این کتاب هارو میفروخت که داخلشون یک ورد برای نمایان کردن قدرتتون بود...
ما هشت تتم روشنایی داریم.. ویک تتم تاریکی در هر 500سال 9نفر متولد میشن..
که تتم در درونشون وجود داره و سرنوشتشون هم یکی روشنایی و محافظته و یکی هم مرگ!
نامجون: این همه چیز زو از کجا میدونی تو اون کتاب بود؟
ات و شوگا هم زمان گفتن... دختر بچه هه گفت.!
جیهوپ: کدوم دختر بچه؟
شوگا: همونی که تو خواب دیشب من و شوگا بوده...
جین: احساس میکنم خل شدیم...
ولی نه واقعه ای جین!
ات: و چیزی که میخوام بگم اینکه شما هم جزو اون هشت نفر هستین مثل من و شوگا..
جیمین: پس نهمی کیه؟
ات: اون فعال شده ولی نمیدونم کیه هر طور شده باید جلوش رو بگیریم..
جین: یعنی ما الان داریم از روی افسانه پیش میریم!؟ جالبه...
ات: خب چون من نمیدونم قدرتاتون چیه پس دونه دونه تک تک ورد ها رو بخونین...
اولی کیهـ؟
جیمین: من اولی میام!
خدا رحم کنه...
خب اولی... نشد
دومی... نشد
سومی... شد؟ چه اتفاقی افتاد..؟
چهارمی نشد
پنجمی نشد
شیشمی هم نشد...
خب معلومه که اتفاق خاصی نیوفتاه...
اخ خیلی تشنمه هیونگ برام اب میاری..؟
جین: چشم..
جیهوپ: وات؟
جین: دست خودم نیست... چرا دارم برات اب میارم؟
کوک: شاید قدرتشه.؟!
ات: کوک راست میگه یک دور دیگه امتحان کن...
جیمین: بعید میدونم ولی خب جین لیوان رو بنداز زمین...
جین: چشم...(انداخت)!
نامجون: کار کم بود... الان اینو کی جمع میکنه؟
جیمین: تو...
نامجون: چشم... واقعا از این قدرتت داره بدم میاد... 🗿🔪😑
(همه درحال خندیدن)
نخندین به خودتون بخندین...
شوگا: ای کاش این قدرت من بود، اون وقت همتون رو تا ابد به خواب میبردم... 😂
ات: 😐خب خداروشکر دست تو نیس.
تو کتاب نوشته با هر بار خوندن ورد فقط 3دستور میتونی بدی...
جیمین: اکیه...
ات: تو تتم پادشاه رو داری..
جیمین: خوبه....
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part12
شوگا: اخه دیشب همش یک خواب عجیب میدیدم...
ات: وایسا! نکنه توهم خواب های تتم هارو میدیدی؟!
شوگا: اره!
جیهوپ: وایسین چیچی؟ تتم چیه؟
شوگا: ات بهتره خودت توضیح بدی...
ات: هی من از قدرتم استفاده کنم اینجا میشه جنگل! تو حداقل فقط پرتمون میکنی...
جین: وات؟ قدرت؟ شوخی میکنین دیگه.. 😂
ات: شوخی نیست و کاملا جدیه..!
نامجون: نکنه چرت و پرت های اون یارو تو موزه رو باور کردی؟
ات: واقعیه جدی میگم، شوگا انجامش بده...
شوگا: ببین دوتا گیاه رشت کنن بهتر از اینکه همه ضربه مغزی بشن..🗿
ات: باشه خودم شروع میکنم...
شروع میکنم به خوندن ورد.
(ویو اعضا: رشت گیاه های عجیب از دیوار ها...)
خب حالا دیدین؟
همه: 😳!
کوک: نکنه هنوز خوابم..؟
جیمین: نه کاملا بیداری.. !
تهیونگ: پس این قدرتارو از کجا اوردین؟
ات: الان توضیح میدم، نامی یادشه وقتی رفتیم موزه یک مرد میان سالی داشت این کتاب هارو میفروخت که داخلشون یک ورد برای نمایان کردن قدرتتون بود...
ما هشت تتم روشنایی داریم.. ویک تتم تاریکی در هر 500سال 9نفر متولد میشن..
که تتم در درونشون وجود داره و سرنوشتشون هم یکی روشنایی و محافظته و یکی هم مرگ!
نامجون: این همه چیز زو از کجا میدونی تو اون کتاب بود؟
ات و شوگا هم زمان گفتن... دختر بچه هه گفت.!
جیهوپ: کدوم دختر بچه؟
شوگا: همونی که تو خواب دیشب من و شوگا بوده...
جین: احساس میکنم خل شدیم...
ولی نه واقعه ای جین!
ات: و چیزی که میخوام بگم اینکه شما هم جزو اون هشت نفر هستین مثل من و شوگا..
جیمین: پس نهمی کیه؟
ات: اون فعال شده ولی نمیدونم کیه هر طور شده باید جلوش رو بگیریم..
جین: یعنی ما الان داریم از روی افسانه پیش میریم!؟ جالبه...
ات: خب چون من نمیدونم قدرتاتون چیه پس دونه دونه تک تک ورد ها رو بخونین...
اولی کیهـ؟
جیمین: من اولی میام!
خدا رحم کنه...
خب اولی... نشد
دومی... نشد
سومی... شد؟ چه اتفاقی افتاد..؟
چهارمی نشد
پنجمی نشد
شیشمی هم نشد...
خب معلومه که اتفاق خاصی نیوفتاه...
اخ خیلی تشنمه هیونگ برام اب میاری..؟
جین: چشم..
جیهوپ: وات؟
جین: دست خودم نیست... چرا دارم برات اب میارم؟
کوک: شاید قدرتشه.؟!
ات: کوک راست میگه یک دور دیگه امتحان کن...
جیمین: بعید میدونم ولی خب جین لیوان رو بنداز زمین...
جین: چشم...(انداخت)!
نامجون: کار کم بود... الان اینو کی جمع میکنه؟
جیمین: تو...
نامجون: چشم... واقعا از این قدرتت داره بدم میاد... 🗿🔪😑
(همه درحال خندیدن)
نخندین به خودتون بخندین...
شوگا: ای کاش این قدرت من بود، اون وقت همتون رو تا ابد به خواب میبردم... 😂
ات: 😐خب خداروشکر دست تو نیس.
تو کتاب نوشته با هر بار خوندن ورد فقط 3دستور میتونی بدی...
جیمین: اکیه...
ات: تو تتم پادشاه رو داری..
جیمین: خوبه....
۴.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.