تکپارتی کوک اخر.....

رفتم تو بیمارستان و پرستار رو صدا زدم پرستار اومد و بردنش اتاق عمل

۵ساعت بعد......

دکتر از اتاق اومد بیرون و یه نگاهی به من کرد و گفت

دکتر: خب..... ایشون سرطان قلب داشتن و لی چرا باید خون بالا بیارن سرطان قلب فقط درد قلب رو بیشتر میکنه خودشون گفتن سرطان قلب دارن ولی ما دوباره ازشون ازمایش گرفتیم و فهمیدیم سرطان خون دارن فک کنم دکتر اشتباهی رفتن

-چ.... چی؟ سرطان خ...... خون؟

دکتر: بله متاسفانه

-راه حلی هست برای درمانش؟

دکتر: خیر تا یک ماه بیشتر زنده نیستن

-(گریه)

دکتر رفت.... و منم همونجا گریه کردم


سه هفته بعد.......

+کو.... کوکی

-جان کوکی

+خیلی دوستت دارم قول بعد من زنده بمونی و خوشحال باشی

-اشک

+قول میدی؟


-ق.... قول نمیتونم

+لطفااا

-منو بابت رفتارام ببخش

+من تورو همیشه میبخشم

-میشه ببوسمت؟

+اوهوم

لبامو نزدیک لبام کردم و یه بوسه طولانی رو شروع کردیم.....

+ببخشید که نتونستی بابا بشی.....(گریه)

-عیب نداره مهم نیس

+بغلت کنم؟

-چراک نه

بغلم کرد و در گوشم گفت....

+دوستت دارم.....

-ولی من دیوونتم

وهمونجا تو بغلم بیهوش شد.......

-گریه..... خوب بخوابی فرشته ی من.....


پایانننن