دیانا:. دلم براش سوخت گردنش خم شده بود صداش کردم
دیانا:. دلم براش سوخت گردنش خم شده بود صداش کردم
ارسلان. : جانم
دیانا : بیا بخواب. بغلم
ارسلان: جدی میگی
دیانا : بیا ولی خیلی نزدیکم نشو
ارسلان : باشه
سریع بغلش کردم
دیانا : چیکار میکنی
ارسلان : فقط بغلت کردم بگیر بخواب
دیانا :سکوت کردم برای اینکه خودمم بدم نیومده بود
چند ساعت بعد
دیانا: ارسلان بلند شو ساعت ۱۰ باید بریم لباس عروسی بگیریم لباس عقد حلقه هامون
ارسلان :خوبه این ازدواج علکیه
دیانا: نشستم رو زمین گریه کردم
ارسلان : دیانا بلند شو غلط کردم
اشکاشو پاک کردم ازش معذرت خواهی کردم
دیانا : دیدی ناراحت شدی
ارسلان : اشک تمساح میریختی
دیانا : پاشو بریم
ارسلان : قبلش بیا بریم ی چیزی بخوریم
دیانا :حتما
ارسلان: حاضر شو منم ک حاضرم
دیانا :یک هودی سفید پوشیدم با یک شلوار مشکی ارایش هم یک میکاپ نودی کردم
ارسلان : وای وای وای
دیانا : اف بیا بریم
ارسلان: رفتیم ی چیزی خوردیم لباس عقد هم گرفتیم
دیانا : میای با بچه ها بریم شهر بازی
ارسلان: پایتم
دیانا: زنگ زدم ب نیکا ک بگیم بیاد دیدم داره گریه میکنه با امیر (رلش)
دعوا کردند بهش گفتم الان میایم بعد ب ارسلان گفتم پسرا رو جمع کنه برن پیش امیر منم همین کار میکنم
ارسلان. : جانم
دیانا : بیا بخواب. بغلم
ارسلان: جدی میگی
دیانا : بیا ولی خیلی نزدیکم نشو
ارسلان : باشه
سریع بغلش کردم
دیانا : چیکار میکنی
ارسلان : فقط بغلت کردم بگیر بخواب
دیانا :سکوت کردم برای اینکه خودمم بدم نیومده بود
چند ساعت بعد
دیانا: ارسلان بلند شو ساعت ۱۰ باید بریم لباس عروسی بگیریم لباس عقد حلقه هامون
ارسلان :خوبه این ازدواج علکیه
دیانا: نشستم رو زمین گریه کردم
ارسلان : دیانا بلند شو غلط کردم
اشکاشو پاک کردم ازش معذرت خواهی کردم
دیانا : دیدی ناراحت شدی
ارسلان : اشک تمساح میریختی
دیانا : پاشو بریم
ارسلان : قبلش بیا بریم ی چیزی بخوریم
دیانا :حتما
ارسلان: حاضر شو منم ک حاضرم
دیانا :یک هودی سفید پوشیدم با یک شلوار مشکی ارایش هم یک میکاپ نودی کردم
ارسلان : وای وای وای
دیانا : اف بیا بریم
ارسلان: رفتیم ی چیزی خوردیم لباس عقد هم گرفتیم
دیانا : میای با بچه ها بریم شهر بازی
ارسلان: پایتم
دیانا: زنگ زدم ب نیکا ک بگیم بیاد دیدم داره گریه میکنه با امیر (رلش)
دعوا کردند بهش گفتم الان میایم بعد ب ارسلان گفتم پسرا رو جمع کنه برن پیش امیر منم همین کار میکنم
۱۰.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۲