پارت پنج
پارت پنج
ویو ا.ت
ته رفت داشتم یونتانو ناز میکردم و ب حرفای ته فکر میکردم منظورش چی بود دوست پسر عاشق شدن نمیدونم تو چشماش ی چیزی هست ک وقتی بهشون نگاه میکنم تپش قلب میگیرم اصن یه حال عجیبی بود یه حسایی بهش داشتم یعنی عاشق کسی شدم ک منو دزدیده بود؟
ویو ته
چون ک چند وقت بود دنبالش میکردم و چند روز تو عمارت بود فک کنم عاشقش شدم آه چی میگم من
کوک ویو
نمیدونم ا.ت چیکار کرده با ته ته اصن ب هیچ دختری پا نمیداد اصن با دخترا لاس نمی زد ولی با ا.ت خیلی صمیمیه
کوک: اجوما به ا.ت بگو بیاد ناهار بخوره
ته: ن وایسا من میرم
رفدم بالا و در زدم جواب نداد دوباره در زدم داشتم نگران میشدم باز جواب نداد درو باز کردم ک دیدم بله خانم عین فرشته ها خوابیده رفدم بغل تختش نشستم و موهایی ک ریخته بود جلوی صورتش و زدم کنار گوشش ک چشماش و باز کرد ک خودمو کشیدم عقب
ا.ت: از خواب بیدار شدم دیدم ته داره موهامو ناز میکنه ک وقتی فهمید من بیدار شدم خودشو کشید عقب بلند شدم رو تخت نشستم
ته: ام چیره اومدم بگم بیا ناهار ک دیدم خوابی
ا.ت: چیزه خب یونتان کو
ته: حتما اجوما بردتش بهش غذا بده
ا.ت: عاها
ته: بلند شدم برم ک صدام زد
ا.ت: ام تهیونگ ی لحظه
ته: ته صدام کن
ا.ت: خوب ته منظورت از اون سوالایی ک از پرسیدی چی بود
ته: ام چیزه منو دارن صدا میکنن من برم توعم بیا باش
ا.ت: ( یه خنده ملیح کردم ) بش
ته: از اتاق اومدم بیرون وای خداااااااا چرا انقد این کیوتههه
کوک: ته اومد پایین و منتظر ا.ت موندیم ک دیدیم از پله ها داره میاد پایین ولی پیش خودمون باشه دختر خوشگلیه
ته: دیدم ا.ت داره میاد پایین ک یه دفه........
اینم پارت پنجم ولی یادتون باشه ۲۵ تا لایک نزاشتین شرط پارت بعد ۳۰ تا لایک فک کنم این پارت یزره زیاد شد💜💙
ویو ا.ت
ته رفت داشتم یونتانو ناز میکردم و ب حرفای ته فکر میکردم منظورش چی بود دوست پسر عاشق شدن نمیدونم تو چشماش ی چیزی هست ک وقتی بهشون نگاه میکنم تپش قلب میگیرم اصن یه حال عجیبی بود یه حسایی بهش داشتم یعنی عاشق کسی شدم ک منو دزدیده بود؟
ویو ته
چون ک چند وقت بود دنبالش میکردم و چند روز تو عمارت بود فک کنم عاشقش شدم آه چی میگم من
کوک ویو
نمیدونم ا.ت چیکار کرده با ته ته اصن ب هیچ دختری پا نمیداد اصن با دخترا لاس نمی زد ولی با ا.ت خیلی صمیمیه
کوک: اجوما به ا.ت بگو بیاد ناهار بخوره
ته: ن وایسا من میرم
رفدم بالا و در زدم جواب نداد دوباره در زدم داشتم نگران میشدم باز جواب نداد درو باز کردم ک دیدم بله خانم عین فرشته ها خوابیده رفدم بغل تختش نشستم و موهایی ک ریخته بود جلوی صورتش و زدم کنار گوشش ک چشماش و باز کرد ک خودمو کشیدم عقب
ا.ت: از خواب بیدار شدم دیدم ته داره موهامو ناز میکنه ک وقتی فهمید من بیدار شدم خودشو کشید عقب بلند شدم رو تخت نشستم
ته: ام چیره اومدم بگم بیا ناهار ک دیدم خوابی
ا.ت: چیزه خب یونتان کو
ته: حتما اجوما بردتش بهش غذا بده
ا.ت: عاها
ته: بلند شدم برم ک صدام زد
ا.ت: ام تهیونگ ی لحظه
ته: ته صدام کن
ا.ت: خوب ته منظورت از اون سوالایی ک از پرسیدی چی بود
ته: ام چیزه منو دارن صدا میکنن من برم توعم بیا باش
ا.ت: ( یه خنده ملیح کردم ) بش
ته: از اتاق اومدم بیرون وای خداااااااا چرا انقد این کیوتههه
کوک: ته اومد پایین و منتظر ا.ت موندیم ک دیدیم از پله ها داره میاد پایین ولی پیش خودمون باشه دختر خوشگلیه
ته: دیدم ا.ت داره میاد پایین ک یه دفه........
اینم پارت پنجم ولی یادتون باشه ۲۵ تا لایک نزاشتین شرط پارت بعد ۳۰ تا لایک فک کنم این پارت یزره زیاد شد💜💙
۱۷.۷k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.