جنون ارواح پارت 7
جونگهیون ویو
تقریبا اشکام بند اومده بود که آجوشی بهم زنگ زد
× ا الو ؟ چی شد ؟
$ راستش فعلا تونستم دلیل این حجم از ناراحتیش رو بفهمم
× چی شده ؟
$ راستش مثل اینکه تهدید شده بوده که اگه زنش رو طلاق نده اون فرد زنش رو میکشه ولی اون توجه نکرده و به خاطر بی توجهی اون زنش به قتل رسیده
× به قتل رسیده ؟
$ بله
× با باشه ممنونم چند جلسه باید بیارمش ؟
$ تا وقتی که نتیجه بده
× ممنون
و گوشی رو قطع کردم . پس کوک به خاطر عذاب وجدانش داره دیوونه میشه
تنها چیزی که الان میتونه حالش رو خوب کنه پیدا کردن اون عوضیه
ولی خب چطوری ؟
( یه ماه بعد )
توی این یه ماه هر روز جونگکوک رو میبردم پیش روانشناس
امروز روانشناسش بهم گفت کوک رو ببرم خونه و خودم بیام پیشش
× سلام آجوشی
$ سلام پسرم خوبی ؟
× ممنون چی شده ؟
$ از روزی که برادرتون رو آوردید اینجا تا الان حالشون اصلا تغییری نکرده
× یعنی چی ؟ مگه میشه ؟
$ راستش خیلی پیش اومده که فردی با یه ماه جلسه هم خوب نشه
× پس باید چیکار کنم ؟
$ تنها راهش اینه که منتقلش کنیم تیمارستان
× تیمارستاااان ؟😳
$ متاسفم
× یعنی چی اخه ؟ واقعا هیچ راه دیگه ای نداره ؟
$ متاسفانه نه
× باشه ، خدانگهدار
و رفتم خونه
تمام راه داشتم گریه میکردم
واقعا مجبور بود تا این حد پیش بره ؟
× سلام کوک بهتری ؟
- نه
× جونگکوک
- هوم ؟
× مجبوریم ببریمت تیمارستان
- چی ؟ من نمیخوام برمممم
× کوک اینجوری نمیشه که ، نمیتونی تا اخر عمرت اینجوری زندگی کنی ، بالاخره باید خوب بشی
- تا وقتی نمیرم به ارامش نمیرسم اگه میخوای خوب بشم بزار بمیرممم
× هی نه خدا نکنه دیگه این حرفو نزن خب ؟
( مدتی بعد )
ادمین ویو
کوک به تیمارستان منتقل شد و همونجا هم قرار شد که یه پزشک مخصوص به درمان مریضی کوک یعنی همون ام اس بپردازه
و جونگهیون این سه ماه رو که کره بود رفت پیش پدر مادرش و دوستاش
ولی داستان ما اینجا تموم نمیشه !
بلکه تازه شروع شده !
تقریبا اشکام بند اومده بود که آجوشی بهم زنگ زد
× ا الو ؟ چی شد ؟
$ راستش فعلا تونستم دلیل این حجم از ناراحتیش رو بفهمم
× چی شده ؟
$ راستش مثل اینکه تهدید شده بوده که اگه زنش رو طلاق نده اون فرد زنش رو میکشه ولی اون توجه نکرده و به خاطر بی توجهی اون زنش به قتل رسیده
× به قتل رسیده ؟
$ بله
× با باشه ممنونم چند جلسه باید بیارمش ؟
$ تا وقتی که نتیجه بده
× ممنون
و گوشی رو قطع کردم . پس کوک به خاطر عذاب وجدانش داره دیوونه میشه
تنها چیزی که الان میتونه حالش رو خوب کنه پیدا کردن اون عوضیه
ولی خب چطوری ؟
( یه ماه بعد )
توی این یه ماه هر روز جونگکوک رو میبردم پیش روانشناس
امروز روانشناسش بهم گفت کوک رو ببرم خونه و خودم بیام پیشش
× سلام آجوشی
$ سلام پسرم خوبی ؟
× ممنون چی شده ؟
$ از روزی که برادرتون رو آوردید اینجا تا الان حالشون اصلا تغییری نکرده
× یعنی چی ؟ مگه میشه ؟
$ راستش خیلی پیش اومده که فردی با یه ماه جلسه هم خوب نشه
× پس باید چیکار کنم ؟
$ تنها راهش اینه که منتقلش کنیم تیمارستان
× تیمارستاااان ؟😳
$ متاسفم
× یعنی چی اخه ؟ واقعا هیچ راه دیگه ای نداره ؟
$ متاسفانه نه
× باشه ، خدانگهدار
و رفتم خونه
تمام راه داشتم گریه میکردم
واقعا مجبور بود تا این حد پیش بره ؟
× سلام کوک بهتری ؟
- نه
× جونگکوک
- هوم ؟
× مجبوریم ببریمت تیمارستان
- چی ؟ من نمیخوام برمممم
× کوک اینجوری نمیشه که ، نمیتونی تا اخر عمرت اینجوری زندگی کنی ، بالاخره باید خوب بشی
- تا وقتی نمیرم به ارامش نمیرسم اگه میخوای خوب بشم بزار بمیرممم
× هی نه خدا نکنه دیگه این حرفو نزن خب ؟
( مدتی بعد )
ادمین ویو
کوک به تیمارستان منتقل شد و همونجا هم قرار شد که یه پزشک مخصوص به درمان مریضی کوک یعنی همون ام اس بپردازه
و جونگهیون این سه ماه رو که کره بود رفت پیش پدر مادرش و دوستاش
ولی داستان ما اینجا تموم نمیشه !
بلکه تازه شروع شده !
۱۱.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.