پارت ۵۴ فصل ۲-نفوذ
دوماه بعد....
منو تهیونگ نامزد کرده بودیم شب عروسی اون دوتا خل و چل عاشق بود
خیلی هردوشون رو دوست دارم... هردوشون مثل خواهره برادر کوچیکم بودن
٫میبینی ایناهم بلخره ازدواج کردن😂*اشک شوق
€نوبت ماهم میرسه..
کوک ویو*
دل تو دلم نبود دوباره نیلا رو ببینم .... لونا همش اذیتم میکرد و میگفت خیلی زن ذلیلم ولی وقتی عشق زندگیت یه همچین خانومی باشه ادم کل زندگیشو بزاره گرو عشقش کمه
به ارایشگاه سپردم گه هرچی میگه گوش کنن
البته چون خیلی سخت پسنده...
فلش بک*
+کوک واقعا خسته شدم.....
پیدا کردن لباس عروس از بچه دار شدن هم سخت ترهههههه
-توکه هنوز بلکه دار نشدی اما موافقم
+من اصلا نمیخوام عروسی بگیرم...
-جرات داری دوباره بگو تا سختی حاملگی رو از هفته دیگه بفهمی ...
+ببخشید ببخشید😂
-افرین😂
+ولی این مغازه اخریه.... هرچی بود دیگه میگیرم
-هرجور دوست داری قشنگم
+کوک چجوری منو تحمل میکنی؟ 😂
-خیلی سخته واقعا🤣🤣🤣
+خیلی بیشعورییییییی *داد و خنده
و کلی دنبال هم کردیم
اون شب بلخره لباسی که نیلا خوشش بیاد رو گرفتیم
پایان فلش بک*
نیلا رو از ارایشگاه اوردم
خیلی سخت بود که لونا نیلا رو دیده بود اما منو اذیت میکردن و نمیزاشتن ببینمش
وقتی دم در سالن عروسی بودیم بلخره نیلا رو دیدم
مثل ماه شده بود
دلم میخواست از خوشحالی داد بزنم که نیلا بلخره مال من شده
اون شب خیلی قشنگ گذشت
بعد سه سال یه دختر کوچولو اوردیم که اسمش رو گذاشتیم هانا
پایان...
خوشحالم که بلخره تمومش کردم 😂
منو تهیونگ نامزد کرده بودیم شب عروسی اون دوتا خل و چل عاشق بود
خیلی هردوشون رو دوست دارم... هردوشون مثل خواهره برادر کوچیکم بودن
٫میبینی ایناهم بلخره ازدواج کردن😂*اشک شوق
€نوبت ماهم میرسه..
کوک ویو*
دل تو دلم نبود دوباره نیلا رو ببینم .... لونا همش اذیتم میکرد و میگفت خیلی زن ذلیلم ولی وقتی عشق زندگیت یه همچین خانومی باشه ادم کل زندگیشو بزاره گرو عشقش کمه
به ارایشگاه سپردم گه هرچی میگه گوش کنن
البته چون خیلی سخت پسنده...
فلش بک*
+کوک واقعا خسته شدم.....
پیدا کردن لباس عروس از بچه دار شدن هم سخت ترهههههه
-توکه هنوز بلکه دار نشدی اما موافقم
+من اصلا نمیخوام عروسی بگیرم...
-جرات داری دوباره بگو تا سختی حاملگی رو از هفته دیگه بفهمی ...
+ببخشید ببخشید😂
-افرین😂
+ولی این مغازه اخریه.... هرچی بود دیگه میگیرم
-هرجور دوست داری قشنگم
+کوک چجوری منو تحمل میکنی؟ 😂
-خیلی سخته واقعا🤣🤣🤣
+خیلی بیشعورییییییی *داد و خنده
و کلی دنبال هم کردیم
اون شب بلخره لباسی که نیلا خوشش بیاد رو گرفتیم
پایان فلش بک*
نیلا رو از ارایشگاه اوردم
خیلی سخت بود که لونا نیلا رو دیده بود اما منو اذیت میکردن و نمیزاشتن ببینمش
وقتی دم در سالن عروسی بودیم بلخره نیلا رو دیدم
مثل ماه شده بود
دلم میخواست از خوشحالی داد بزنم که نیلا بلخره مال من شده
اون شب خیلی قشنگ گذشت
بعد سه سال یه دختر کوچولو اوردیم که اسمش رو گذاشتیم هانا
پایان...
خوشحالم که بلخره تمومش کردم 😂
۶.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.