حسودی🔷️ ◇Part 17◇
در اتاق آچارو زدم و رفتم تو دیدم دارم جزوه ریاضیشو حل میکنه ، رفتم سمتش و شروع به صحبت کردم
بورام: یه نقشه ای دارم
آچا: چه نقشه ای؟
بورام: خب من سوالات امتحان رو به اضافه ده تا سوال اضافی برات میفرستم به بچها بگو فقط اونارو بخونن ولی کسی جز بچهای کلاس نباید بفهمه حتی اولیا باشه؟
آچا: عاشقتم مامان باشه
آچا رفت سمت بورام و بغلش کرد
آچا: مرسی مامانی
بورام: خواهش میکنم عزیزم سوالات رو برات میفرستم توتم بزار تو گروه بچهای کلاستون
آچا: چشم
بورام: چشمت بی بلا دیگه به ادامه درست برس منم برم پی کارم
آچا: باشه
از اتاق آچا رفتم بیرون و ده تا سوال اضافه کردمو عکسش رو برای آچا فرستادم و بعدش رفتم پایین پیش جین نشستم
جین: چیکار کردی؟
بورام: امتحان رو براشون راحت تر کردم و آچا خانمم راضی شد
جین: خوبه پس
بورام: اوهوم
ادامه روزمون هم مثل روز های عادی دیگه گذشت
[پرش زمانی به دو روز بعد]
امروز با آچا اومدیم مدرسه امتحان کلاسای دیگرو گرفتم و حالا نوبت کلاس دهم ریاضی بود ، وارد کلاس شدم و همه به احترام ایستادن و بعد نشستن
بورام: خب امیدوارم خوب درستون رو خونده باشی من نهایت تلاشم رو برای آسون کردن امتحان کردم دیگه بقیش به تلاش خودتون بستگی داره الان همگی به جز یه خودکار آبی همه وسایلتون رو چه از روی میز چه زیر میز جمع کنید و بزارید توی کیفتون هر چیزی غیر از خودکار آبی ببینم امتحان اون شخص مساوی میشه با صفر و اینکه نبینم کسی سرش اینور اونور بچرخه فهمیدین؟
دانش آموزا: بله
بورام: خوبه
بعد از جمع کردن وسایل برگه هارو دادم به آچا و اون هم تو کل کلاس پخش کرد و همگی در سکوت مشغول جواب دادن به سوالات شدم ، یک ساعت گذشت و وقت امتحان تموم شد
بورام: وقت امتحان تمومه خودکار ها روی میز هرکسی چیزی بنویسه نمره کم میکنم آچا بلند شو جمع کن برکه هارو
آچا بلند شد و برگه هارو جمع کرد داد به من و منم داخل پوشه مخصوصم گذاشتم
بورام: خب از اونجا که زنگ آخره و خسته این وقتتون آزاده فقط شلوغ نکنید
دانش آموزا: چشم
همه بچها مشغول شدن و منم رمانم رو برداشتم و شروع به خوندنش کردم
کپی ممنوع ❌
بورام: یه نقشه ای دارم
آچا: چه نقشه ای؟
بورام: خب من سوالات امتحان رو به اضافه ده تا سوال اضافی برات میفرستم به بچها بگو فقط اونارو بخونن ولی کسی جز بچهای کلاس نباید بفهمه حتی اولیا باشه؟
آچا: عاشقتم مامان باشه
آچا رفت سمت بورام و بغلش کرد
آچا: مرسی مامانی
بورام: خواهش میکنم عزیزم سوالات رو برات میفرستم توتم بزار تو گروه بچهای کلاستون
آچا: چشم
بورام: چشمت بی بلا دیگه به ادامه درست برس منم برم پی کارم
آچا: باشه
از اتاق آچا رفتم بیرون و ده تا سوال اضافه کردمو عکسش رو برای آچا فرستادم و بعدش رفتم پایین پیش جین نشستم
جین: چیکار کردی؟
بورام: امتحان رو براشون راحت تر کردم و آچا خانمم راضی شد
جین: خوبه پس
بورام: اوهوم
ادامه روزمون هم مثل روز های عادی دیگه گذشت
[پرش زمانی به دو روز بعد]
امروز با آچا اومدیم مدرسه امتحان کلاسای دیگرو گرفتم و حالا نوبت کلاس دهم ریاضی بود ، وارد کلاس شدم و همه به احترام ایستادن و بعد نشستن
بورام: خب امیدوارم خوب درستون رو خونده باشی من نهایت تلاشم رو برای آسون کردن امتحان کردم دیگه بقیش به تلاش خودتون بستگی داره الان همگی به جز یه خودکار آبی همه وسایلتون رو چه از روی میز چه زیر میز جمع کنید و بزارید توی کیفتون هر چیزی غیر از خودکار آبی ببینم امتحان اون شخص مساوی میشه با صفر و اینکه نبینم کسی سرش اینور اونور بچرخه فهمیدین؟
دانش آموزا: بله
بورام: خوبه
بعد از جمع کردن وسایل برگه هارو دادم به آچا و اون هم تو کل کلاس پخش کرد و همگی در سکوت مشغول جواب دادن به سوالات شدم ، یک ساعت گذشت و وقت امتحان تموم شد
بورام: وقت امتحان تمومه خودکار ها روی میز هرکسی چیزی بنویسه نمره کم میکنم آچا بلند شو جمع کن برکه هارو
آچا بلند شد و برگه هارو جمع کرد داد به من و منم داخل پوشه مخصوصم گذاشتم
بورام: خب از اونجا که زنگ آخره و خسته این وقتتون آزاده فقط شلوغ نکنید
دانش آموزا: چشم
همه بچها مشغول شدن و منم رمانم رو برداشتم و شروع به خوندنش کردم
کپی ممنوع ❌
۴۸.۴k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.