ادامه پارت ۶
ادامه پارت ۶
رفتم پیش ا.ت و لونا
یونگی : سلا..ا.ت لبات چیشده
دستشو گذاش رو لبشو عصبی ب سوجون نگا کرد و چش غره رف،سوجونم لباش رژی بودو گردنشم یکم قرمز ناراحت و عصبی شدم
یونگی:نکنه...
هوسوک :سلامممم.....
لبخندش ماسید به اخم ریز تبدیل شد
بقیم اومدن همه متوجه شدن ولی چیزی نگفتن
.......۱۰ مین بعد.....
استاد اومد و گف که منو ا.ت پیش هم میشینیم یکم خوشحال شدم(هار هار👩💻)ولی هنوز بخواطر چیزی که دیدم ناراحت بودم....
🐱:ا.ت
+:هوم؟
🐱:میگم...تو و سوجون...خوب،باهمین،ینی..
+:نه
🐱: اها مرس
خوبه...ولی پس چرا لباشون....اوف ولش کن یونگی اصن به ت چ
شرطا رو اجام بدین دیههههههههههه ااااااه مشکلی داره فیک؟ بد مینویسم؟چرا حمایت نمیکنیننن
رفتم پیش ا.ت و لونا
یونگی : سلا..ا.ت لبات چیشده
دستشو گذاش رو لبشو عصبی ب سوجون نگا کرد و چش غره رف،سوجونم لباش رژی بودو گردنشم یکم قرمز ناراحت و عصبی شدم
یونگی:نکنه...
هوسوک :سلامممم.....
لبخندش ماسید به اخم ریز تبدیل شد
بقیم اومدن همه متوجه شدن ولی چیزی نگفتن
.......۱۰ مین بعد.....
استاد اومد و گف که منو ا.ت پیش هم میشینیم یکم خوشحال شدم(هار هار👩💻)ولی هنوز بخواطر چیزی که دیدم ناراحت بودم....
🐱:ا.ت
+:هوم؟
🐱:میگم...تو و سوجون...خوب،باهمین،ینی..
+:نه
🐱: اها مرس
خوبه...ولی پس چرا لباشون....اوف ولش کن یونگی اصن به ت چ
شرطا رو اجام بدین دیههههههههههه ااااااه مشکلی داره فیک؟ بد مینویسم؟چرا حمایت نمیکنیننن
۵۰۰
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.