تکپارتی جونگکوک
تکپارتی کوکی درخواستی
کوک:ات..بیبی پاشو
ات:هوم باشه(خوابالو)
...بیدار شدیم و رفتیم که صبحونه بخوریم بعد صبحونه کوکی رفت به کمپانی تا به تمرین هاش ادامه بده
ویو ات
مثل همیشه تنها توی خونه بودم حوصلم سر رفته بود که با خودم فکر کردم برم برای کوکی شیر موز درست کنم با کوکی🍪 تا بخوره🙂❤️اخه خیلی دوست داره پس پاشدم و رفتم بیرون تا وسایلش رو بخرم
حاضر شدم و رفتم بیرون
(۲ ساعت بعد)
همه ی خریدار و کردم شیر موز و درست کردم فقط مونده کوکی پس پیش بندم و بستم و شروع کردم
(نیم ساعت بعد)
هوففف بالاخره تموم شدم
کوکی هارو گذاشتم توی فر و رفتم اتاق خواب یه استراحتی بکنم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ویو ات
لعنتی این بوی چیه...کوکیاااااا
سریع از خواب پریدم کل خونه رو دود گرفته بود فرم اتیش گرفته بود...سریع از طبقه ی بالا کَبسول اتش نشانی و برداشتم و به سمت اشپز خونه رفتم و همه ی اتیشارو خاموش کردم...از ترس افتادم زمین..یهو صدای آژیر اتشفشان اومد در و شکوندن و اومدن تو یهو دیدن من اوفتادم روی زمین و همه ی آتیشا خاموش شده
(آتشفشانا رو با + نشون میدم ات رو با _)
+خانم..خانم صدای من و میشنوید؟حالتون خوبه؟نگران نباشید ما الان اینجا هستیم
_بله صداتون و میشنوم...نه..نه اصن حالم خوب نیست انگار سرم داره گیج میره نمیتونم خوب نفس بکشم
آتش فشانا سریع من و از ساختمون آوردن بیرون و آمبولانس من و برد به بیمارستان
(چند ساعت بعد)
ویو کوک
نشستم یکم استراحت کنم پس با پسرا رفتیم سمت تلویزیون و روشنش کردیم.. اخبار بود میخواستم بگم بزنن بره که یهو دیدم..
گوینده:امروز اتش سوزی در ساختمان___در طبقه ی ۱۷ اتفاق افتاد تنها یک خانم جون در اون طبقه زندگی میکرده و اتش سوزی باعث بیهوشی این دختر جون شده بود..خوش بختانه توی خونه کبسول آتش نشانی بوده که تونسته بود همه ی آتیش هارو خاموش کنه..این دختر جوان الان چند ساعتی میشه که در بیمارستان بستری شده..ما آرزو داریم که این دختر جوان سلامت باشن و اتفاق خاصی براشون نیوفتاده باشه
پسرا برگشتن سمت جونگکوک که دیدن با وحشت داره به تلویزیون نگاه میکنه..یهو تهیونگ فهمید جونگکوک نفسش و حبس کرده از ترس
تهیونگ:جونگکوک نفس بکنننن هوییی توی صورتش فوت کردن تا به خودش اومد و نفس کشید بالاخره
نامجون:هی پسر آروم باش الان میریم به بیمارستان بزار پیگیری کنم ببینم کدوم بیمارسانه
جین:اره نگران نباش ما پیشتیم خوب؟
جیهوپ:من مطمعنم برای ات اتفاقی نیوفتاده اون دختر قوی...
جیمین:تازه آتیشارم خاموش کرده
کوک:باشه باشه..لطفا زود ادرس بیمارستان و پیدا کن نامجون
ویو راوی
سریع رفتن به بیمارستان و ا.ت بهوش اومد جونگکوکم بغلش کرده و همه چیز خوب پیش رفت ا.ت سالم سلامت بود دیگه جای نگرانی وجود نداره
ا.ت:درسته این همه اتفاق افتاد امااااا من برای اون کوکی ها کلی زحمت کشیده بودمممممم😭💔😂
...
تموم🙂👍🏻
شرمنده بچه ها این وند وقت حالم خیلی خوب نیست واقعا نمیتونم براتون بیشتر از این کاری کنم
شرطا ۲۰ لایک ۵۰ کامنت
پارت بعدی نداره اما تکپارتی بعدی ای وجود داره برای هفته ی بعد شرطا رو انجام بدید ممنون
کوک:ات..بیبی پاشو
ات:هوم باشه(خوابالو)
...بیدار شدیم و رفتیم که صبحونه بخوریم بعد صبحونه کوکی رفت به کمپانی تا به تمرین هاش ادامه بده
ویو ات
مثل همیشه تنها توی خونه بودم حوصلم سر رفته بود که با خودم فکر کردم برم برای کوکی شیر موز درست کنم با کوکی🍪 تا بخوره🙂❤️اخه خیلی دوست داره پس پاشدم و رفتم بیرون تا وسایلش رو بخرم
حاضر شدم و رفتم بیرون
(۲ ساعت بعد)
همه ی خریدار و کردم شیر موز و درست کردم فقط مونده کوکی پس پیش بندم و بستم و شروع کردم
(نیم ساعت بعد)
هوففف بالاخره تموم شدم
کوکی هارو گذاشتم توی فر و رفتم اتاق خواب یه استراحتی بکنم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ویو ات
لعنتی این بوی چیه...کوکیاااااا
سریع از خواب پریدم کل خونه رو دود گرفته بود فرم اتیش گرفته بود...سریع از طبقه ی بالا کَبسول اتش نشانی و برداشتم و به سمت اشپز خونه رفتم و همه ی اتیشارو خاموش کردم...از ترس افتادم زمین..یهو صدای آژیر اتشفشان اومد در و شکوندن و اومدن تو یهو دیدن من اوفتادم روی زمین و همه ی آتیشا خاموش شده
(آتشفشانا رو با + نشون میدم ات رو با _)
+خانم..خانم صدای من و میشنوید؟حالتون خوبه؟نگران نباشید ما الان اینجا هستیم
_بله صداتون و میشنوم...نه..نه اصن حالم خوب نیست انگار سرم داره گیج میره نمیتونم خوب نفس بکشم
آتش فشانا سریع من و از ساختمون آوردن بیرون و آمبولانس من و برد به بیمارستان
(چند ساعت بعد)
ویو کوک
نشستم یکم استراحت کنم پس با پسرا رفتیم سمت تلویزیون و روشنش کردیم.. اخبار بود میخواستم بگم بزنن بره که یهو دیدم..
گوینده:امروز اتش سوزی در ساختمان___در طبقه ی ۱۷ اتفاق افتاد تنها یک خانم جون در اون طبقه زندگی میکرده و اتش سوزی باعث بیهوشی این دختر جون شده بود..خوش بختانه توی خونه کبسول آتش نشانی بوده که تونسته بود همه ی آتیش هارو خاموش کنه..این دختر جوان الان چند ساعتی میشه که در بیمارستان بستری شده..ما آرزو داریم که این دختر جوان سلامت باشن و اتفاق خاصی براشون نیوفتاده باشه
پسرا برگشتن سمت جونگکوک که دیدن با وحشت داره به تلویزیون نگاه میکنه..یهو تهیونگ فهمید جونگکوک نفسش و حبس کرده از ترس
تهیونگ:جونگکوک نفس بکنننن هوییی توی صورتش فوت کردن تا به خودش اومد و نفس کشید بالاخره
نامجون:هی پسر آروم باش الان میریم به بیمارستان بزار پیگیری کنم ببینم کدوم بیمارسانه
جین:اره نگران نباش ما پیشتیم خوب؟
جیهوپ:من مطمعنم برای ات اتفاقی نیوفتاده اون دختر قوی...
جیمین:تازه آتیشارم خاموش کرده
کوک:باشه باشه..لطفا زود ادرس بیمارستان و پیدا کن نامجون
ویو راوی
سریع رفتن به بیمارستان و ا.ت بهوش اومد جونگکوکم بغلش کرده و همه چیز خوب پیش رفت ا.ت سالم سلامت بود دیگه جای نگرانی وجود نداره
ا.ت:درسته این همه اتفاق افتاد امااااا من برای اون کوکی ها کلی زحمت کشیده بودمممممم😭💔😂
...
تموم🙂👍🏻
شرمنده بچه ها این وند وقت حالم خیلی خوب نیست واقعا نمیتونم براتون بیشتر از این کاری کنم
شرطا ۲۰ لایک ۵۰ کامنت
پارت بعدی نداره اما تکپارتی بعدی ای وجود داره برای هفته ی بعد شرطا رو انجام بدید ممنون
۲۳.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.