تک پارتی وی
بعد از اینکه کلی دوییدم بالاخره تونستم به اتوبوس برسم!
ولی وقتی رفتم داخل نظرم عوض شد.
همه صندلی ها پر بودن ولی کنار یه پسره خالی بود و خب منم از فرصت استفاده کردمو رفتم نشستم پیشش.
پسر جذابی بود و با لبخند جذابتر هم میشد.
:سلام خوبین
ات:ممنون شما خوبین
تهیونگ:اوهوم میتونم بیشتر باهاتون اشنا شم
ات:بله ات هستم مین ات
تهیونگ:منم کیم تهیونگ
که یک دفعه گوشیش زنگ خورد و لبخندش به عصبانیت تبدیل شد.
بعد از اینکه جواب داد همونجایی که من اومدم بیرون اونم اومد بیرون.
ات:چیزی شده
تهیونگ:ن..نه چیزی نشده
ات:میتونی بهم اعتماد کنی
و شروع کرد به توضیح دادن
تهیونگ:پدرم برای اینکه تو شرکت اون کار نکردم منو از خونه انداخت بیرون.
ات:وا..واقعا
تهیونگ:اره
ات:خب اشکال نداره میتونیم باهم زندگی کنیم
تهیونگ:واقعا
ات:اره
این بود جوری که منو کیم تهیونگ با هم اشنا شدیم و الان بهترین دوست های هم هستیم.
ولی وقتی رفتم داخل نظرم عوض شد.
همه صندلی ها پر بودن ولی کنار یه پسره خالی بود و خب منم از فرصت استفاده کردمو رفتم نشستم پیشش.
پسر جذابی بود و با لبخند جذابتر هم میشد.
:سلام خوبین
ات:ممنون شما خوبین
تهیونگ:اوهوم میتونم بیشتر باهاتون اشنا شم
ات:بله ات هستم مین ات
تهیونگ:منم کیم تهیونگ
که یک دفعه گوشیش زنگ خورد و لبخندش به عصبانیت تبدیل شد.
بعد از اینکه جواب داد همونجایی که من اومدم بیرون اونم اومد بیرون.
ات:چیزی شده
تهیونگ:ن..نه چیزی نشده
ات:میتونی بهم اعتماد کنی
و شروع کرد به توضیح دادن
تهیونگ:پدرم برای اینکه تو شرکت اون کار نکردم منو از خونه انداخت بیرون.
ات:وا..واقعا
تهیونگ:اره
ات:خب اشکال نداره میتونیم باهم زندگی کنیم
تهیونگ:واقعا
ات:اره
این بود جوری که منو کیم تهیونگ با هم اشنا شدیم و الان بهترین دوست های هم هستیم.
۲۴.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.