pov:..وقتی+با+متیو+دعوات+میشه
★وقتی باهم دعوا میکنید★
(تو نصفه شب مست به خوابگاهتون برگشتی کفش هات رو پرت کردی یک گوشه و روی مبل خودتو انداختی و یهویی متیو رو پشت سرت دیدی که بهت عصبانی داره نگاهت میکنه و...) m*متیو*:«کدوم گوری بودی؟! میدونی چه فکرایی به سرم زد؟ دختر تو اخر منو دیوونه میکنی!» (تو مست بودی و خندیدی و گفتی) «فکر نمیکنم به کسی مربوط باشه...دلم خواسته...» m:«دلت غلط کرده! دیگه برای من بلبل زبونی هم میکنی؟! تو واقعا داری پروو میشی! (متیو رفت توی اتاق و در رو محکم بست و لباسش رو دراورد...روی تخت نشست و سرشو بین دستاش گرفت...) (تو مستی از سرت پرید و رفتی توی اتاق پیش متیو ولی در باز نمیشد...محکم در زدی و گفتی) «متیووو... خواهش میکنم! بزار باهم صحبت کنیم!» (متیو در رو باز کرد ولی وقتی تو نیم تنه لختشو دیدی سرخ شدی و سریع چشمات رو گرفتی و سرت خورد به دیوار و افتادی روی زمین) (متیو ترکید از خنده و گفت) «خوبی توله؟!» ا/ت«حداقل لباستو میپوشیدی!» (متیو بلندت کرد و گذاشت روی تخت و تورو بین پاهاش نشوند و گفت) «تو واقعا من رو عصبانی کردی و برای همین میخوام چنتا قانون بزارم...اولا اینکه همیشه گوشیت رو بزار روی با صدا چون نگرانت میشم... دوما بدون من نرو و مست نکن... به من خبر بده چون تو دوست دختر منی و دوست دارم با من رک و راست باشی...و اخرین چیز اینه که دیگه از من خجالت نکش...چون ممکنه لبات بوسیده شه کیوتی...😉» (تو سرخ شدی و بغلش کردی و اخر روی تخت درازت کرد و گفت) «پس به من ربطی نداره که کجا میری ها؟! *پوزخند*» ا/ت:«ب_ببخشید...متیو... برو عقب...صورتت تو صورت منه!» متیو:«نچ نچ توله...حالا حالاها باهات کار دارم...:)))»
اینم از این...امیدوارم خوشتون بیاد...دوستتون دارم😉💚درخواستی داشتین توی کامنتا منتظرتونم!🙃
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
(تو نصفه شب مست به خوابگاهتون برگشتی کفش هات رو پرت کردی یک گوشه و روی مبل خودتو انداختی و یهویی متیو رو پشت سرت دیدی که بهت عصبانی داره نگاهت میکنه و...) m*متیو*:«کدوم گوری بودی؟! میدونی چه فکرایی به سرم زد؟ دختر تو اخر منو دیوونه میکنی!» (تو مست بودی و خندیدی و گفتی) «فکر نمیکنم به کسی مربوط باشه...دلم خواسته...» m:«دلت غلط کرده! دیگه برای من بلبل زبونی هم میکنی؟! تو واقعا داری پروو میشی! (متیو رفت توی اتاق و در رو محکم بست و لباسش رو دراورد...روی تخت نشست و سرشو بین دستاش گرفت...) (تو مستی از سرت پرید و رفتی توی اتاق پیش متیو ولی در باز نمیشد...محکم در زدی و گفتی) «متیووو... خواهش میکنم! بزار باهم صحبت کنیم!» (متیو در رو باز کرد ولی وقتی تو نیم تنه لختشو دیدی سرخ شدی و سریع چشمات رو گرفتی و سرت خورد به دیوار و افتادی روی زمین) (متیو ترکید از خنده و گفت) «خوبی توله؟!» ا/ت«حداقل لباستو میپوشیدی!» (متیو بلندت کرد و گذاشت روی تخت و تورو بین پاهاش نشوند و گفت) «تو واقعا من رو عصبانی کردی و برای همین میخوام چنتا قانون بزارم...اولا اینکه همیشه گوشیت رو بزار روی با صدا چون نگرانت میشم... دوما بدون من نرو و مست نکن... به من خبر بده چون تو دوست دختر منی و دوست دارم با من رک و راست باشی...و اخرین چیز اینه که دیگه از من خجالت نکش...چون ممکنه لبات بوسیده شه کیوتی...😉» (تو سرخ شدی و بغلش کردی و اخر روی تخت درازت کرد و گفت) «پس به من ربطی نداره که کجا میری ها؟! *پوزخند*» ا/ت:«ب_ببخشید...متیو... برو عقب...صورتت تو صورت منه!» متیو:«نچ نچ توله...حالا حالاها باهات کار دارم...:)))»
اینم از این...امیدوارم خوشتون بیاد...دوستتون دارم😉💚درخواستی داشتین توی کامنتا منتظرتونم!🙃
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۱۷.۲k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.