bad girl p: 146
کوک: ا چیز چیزه منظورم اینه اون شبیه خرگوش نیس
پوزخندی زد و گف
هانا: درسته اون شبیه خوکه
دستمو به حالت متفکرانه ای زیر چونم گذاشتمو گفتم
•سسس راس میگی تا حالا بهش توجه نکرده بودم
همینکه اینو گفتم زد زیر خنده
کوک: چیع😅
با همون خنده گف
•فکرشو بکن این حرفو پیش خودش بزنی
چقد دلم برا خندیدناش تنگ شده بود
ولی ن ن نباید دلتنگش بشم بعد این ماموریت شده از کره میرم تا دیگه نبینمش هیچوقت فک نمیکردم همچین ادمی باشه ولی با اینحال بازم بهترین اتفاق زندگیم بود فکرشو نمیکردم کسی که بخاطرش هرکاری میکردم و از هرچی و هرکسی بیشتر دوسش داشتم اینجوری با بهترین دوستم بهم خیانت کنه
درسته هانا کسیه که با اون یوهان عوضی بهم خیانت کرد همیشه فک میکردم رابطشون مث خواهر و برادراس ولی اشتباه میکردم
خودمم اینو باور نمیکردم تا اینکه یونا ویس ها و عکس هایی که نشونم داد بهم فهموند که هانا بخاطر یوهان منو ول کرده بعدش گفتم ن تو از هاند بدت میاد شاید دروغ بگی ولی نه چن تا عکس و پیام های خودشو هانارو نشونم داد و بهم گف که با هم دوباره دوس شدن
ی ویس از هانا برام فرستاد که با گوش کردنش به گوشام شک کردم
هانا: مگه میشه یوهانو دوس نداشته باشم اخه اون خیلی خوبه و منم واقعا دوسش دارم
این حرفایی بود که هانا تو ویس گفته بود
هانا: من دیگع کوکو دوس ندارم ازش خوشم نمیاد
اینم اخرین چیزی بود که ازون ویسا شنیدم فقط همینا نبود عکسایی از یوتان و هانا نشونم داد که داشتن همو میبوسیدن بخاطر همین من الکی گفتم که منو یونا با همیم با اینحال بازم نتونستم ازش متنفر باشم اخه چرا هرکاری میکنه نمیتونم ازش متنفر باشم
نمیتونم درک کنم ولی ازینکه موهاشو کوتاه کرده بود بیشتر از هرچیزی عصبی بودم چون واقعا موهاشو دوس داشتم همیشه خودم شونشون میزدم میبستمشون
بعد اینکه دیگه خندش تموم شد وقتی دید اینجوری زل زدم بهش گف
هانا: چیه؟ چرا اینجوری زل زدی بم؟
کوک: چرا موهاتو کوتاه کردی؟
هانا: چون موی بلند اذیتم میکرد
همیشه اینو میگف ولی من نمیزاشتم کوتاشون کنه با صدایی که عصبانیت توش موج میزدگفتم
کوک: هه هرچی بود نباید موهاتو کوتاه میکردی
هانا: به دوس دخترت گیر بده منو تو دیگه جز دوتا رقیب هیچ نسبتی نداریم
ازین حرفش ناراحت شدم ولی نشون ندادم
کوک:
پوزخندی زد و گف
هانا: درسته اون شبیه خوکه
دستمو به حالت متفکرانه ای زیر چونم گذاشتمو گفتم
•سسس راس میگی تا حالا بهش توجه نکرده بودم
همینکه اینو گفتم زد زیر خنده
کوک: چیع😅
با همون خنده گف
•فکرشو بکن این حرفو پیش خودش بزنی
چقد دلم برا خندیدناش تنگ شده بود
ولی ن ن نباید دلتنگش بشم بعد این ماموریت شده از کره میرم تا دیگه نبینمش هیچوقت فک نمیکردم همچین ادمی باشه ولی با اینحال بازم بهترین اتفاق زندگیم بود فکرشو نمیکردم کسی که بخاطرش هرکاری میکردم و از هرچی و هرکسی بیشتر دوسش داشتم اینجوری با بهترین دوستم بهم خیانت کنه
درسته هانا کسیه که با اون یوهان عوضی بهم خیانت کرد همیشه فک میکردم رابطشون مث خواهر و برادراس ولی اشتباه میکردم
خودمم اینو باور نمیکردم تا اینکه یونا ویس ها و عکس هایی که نشونم داد بهم فهموند که هانا بخاطر یوهان منو ول کرده بعدش گفتم ن تو از هاند بدت میاد شاید دروغ بگی ولی نه چن تا عکس و پیام های خودشو هانارو نشونم داد و بهم گف که با هم دوباره دوس شدن
ی ویس از هانا برام فرستاد که با گوش کردنش به گوشام شک کردم
هانا: مگه میشه یوهانو دوس نداشته باشم اخه اون خیلی خوبه و منم واقعا دوسش دارم
این حرفایی بود که هانا تو ویس گفته بود
هانا: من دیگع کوکو دوس ندارم ازش خوشم نمیاد
اینم اخرین چیزی بود که ازون ویسا شنیدم فقط همینا نبود عکسایی از یوتان و هانا نشونم داد که داشتن همو میبوسیدن بخاطر همین من الکی گفتم که منو یونا با همیم با اینحال بازم نتونستم ازش متنفر باشم اخه چرا هرکاری میکنه نمیتونم ازش متنفر باشم
نمیتونم درک کنم ولی ازینکه موهاشو کوتاه کرده بود بیشتر از هرچیزی عصبی بودم چون واقعا موهاشو دوس داشتم همیشه خودم شونشون میزدم میبستمشون
بعد اینکه دیگه خندش تموم شد وقتی دید اینجوری زل زدم بهش گف
هانا: چیه؟ چرا اینجوری زل زدی بم؟
کوک: چرا موهاتو کوتاه کردی؟
هانا: چون موی بلند اذیتم میکرد
همیشه اینو میگف ولی من نمیزاشتم کوتاشون کنه با صدایی که عصبانیت توش موج میزدگفتم
کوک: هه هرچی بود نباید موهاتو کوتاه میکردی
هانا: به دوس دخترت گیر بده منو تو دیگه جز دوتا رقیب هیچ نسبتی نداریم
ازین حرفش ناراحت شدم ولی نشون ندادم
کوک:
۴.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.