2𝐇𝐚𝐧𝐚𝐡𝐚𝐤𝐢
بریم ادامه
فردا که بیدار شدم هنوز پشت در بودم بلند شدم کل بدنم خشک شده بود به طرف دستشویی رفتم کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون و ی لباس شیک انتخاب کردم ی لباس سفید توری با ی کت لی پوشیدم و دمپایی لا انگشتی پوشیدم و از اتاق خارج شدم و به سمت حال رفتم که دیدم بچه ها نشستن
ا.ت= صبح بخیر دخترا
سانی= صبح بخیر
هواسا= بلخره بیدار شدی خوابالو
ا.ت= کمتر تیکه بنداز میبینی بیدارم
هواسا= اوکی ببخشید
لبخندی زدم و به طرف یخ چال رفتم و ی چیزی برداشتم و شروع به خوردن کردم که دیدم ساعت ۱۰ ی هو ی چیزی یادم اومد
ا.ت= بچه ها نامجون و لیا کی بر میگردن
سانی= فردابر میگردن
ا.ت= اوکی مشکلی نیست من دیگه باید برم
سانی= باشه مراقب خودت باش
ا.ت= اوکی بای
از زبون سانی
بعداز اینکه ا.ت رفت هواسا از دستشویی اومد بیرون
هواسا= بهش نگفتی
سانی= فعلا نه نباید با خبر بشه
هواسا= ولی تا کی میخوای بهش نگی واقعیت تعقیر نمیکنه باید بدونه
سانی= هواسا خودم هم نمیدونم گیجم میدونی اگه بدونه نابود میشه ماکه اینو نمیخوایم هردوتامون از علاقه ا.ت به نامجون خبر داریم بهتره فعلا چیزی نگیم تا خودش بفهمه
هواسا= دیگه نمیدونم چی بگم حرفی ندارم ولی بدون ببینه بدتر میشه
سانی= هی ولش فعلا
هواسا= اوک
از زبون ا.ت
به محل کارم رسیدم ساعت ۱۱ بود خوبه به موقع رسیدم وارد شدم و شروع با کار کردم تا شب همین جوری کار کردم که دیگه ساعت کاری تموم شد و به خونه برگشتم درو باز کردم و وارد شدم که دیدم لامپ ها خاموشه درو بستم که ی هو
خوب بچه ها اینم از این قسمت امید وارم خوشتون بیاد به ۱۵ تا لایک برسونید
فردا که بیدار شدم هنوز پشت در بودم بلند شدم کل بدنم خشک شده بود به طرف دستشویی رفتم کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون و ی لباس شیک انتخاب کردم ی لباس سفید توری با ی کت لی پوشیدم و دمپایی لا انگشتی پوشیدم و از اتاق خارج شدم و به سمت حال رفتم که دیدم بچه ها نشستن
ا.ت= صبح بخیر دخترا
سانی= صبح بخیر
هواسا= بلخره بیدار شدی خوابالو
ا.ت= کمتر تیکه بنداز میبینی بیدارم
هواسا= اوکی ببخشید
لبخندی زدم و به طرف یخ چال رفتم و ی چیزی برداشتم و شروع به خوردن کردم که دیدم ساعت ۱۰ ی هو ی چیزی یادم اومد
ا.ت= بچه ها نامجون و لیا کی بر میگردن
سانی= فردابر میگردن
ا.ت= اوکی مشکلی نیست من دیگه باید برم
سانی= باشه مراقب خودت باش
ا.ت= اوکی بای
از زبون سانی
بعداز اینکه ا.ت رفت هواسا از دستشویی اومد بیرون
هواسا= بهش نگفتی
سانی= فعلا نه نباید با خبر بشه
هواسا= ولی تا کی میخوای بهش نگی واقعیت تعقیر نمیکنه باید بدونه
سانی= هواسا خودم هم نمیدونم گیجم میدونی اگه بدونه نابود میشه ماکه اینو نمیخوایم هردوتامون از علاقه ا.ت به نامجون خبر داریم بهتره فعلا چیزی نگیم تا خودش بفهمه
هواسا= دیگه نمیدونم چی بگم حرفی ندارم ولی بدون ببینه بدتر میشه
سانی= هی ولش فعلا
هواسا= اوک
از زبون ا.ت
به محل کارم رسیدم ساعت ۱۱ بود خوبه به موقع رسیدم وارد شدم و شروع با کار کردم تا شب همین جوری کار کردم که دیگه ساعت کاری تموم شد و به خونه برگشتم درو باز کردم و وارد شدم که دیدم لامپ ها خاموشه درو بستم که ی هو
خوب بچه ها اینم از این قسمت امید وارم خوشتون بیاد به ۱۵ تا لایک برسونید
۹.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.