(cold blue) part 4 . . .
در باز شد و اومد تو
ا.ت: گفتم نمیخوا...
دویید اومد جلو و تو آغوشش گرفتتم
ا.ت: این کارا فایده نداره جیمین!
جیمین: من دوستت دارم ا.ت..من احمق بودم مست بودم حالیم نبود
ا.ت: شبشم که اومدی خونه مست بودی؟با دیدن من تو خونه عذاب وجدان نگرفتی؟بازم نشستی پایه چت کردن باهاش تا ساعت ۵ صبح نه؟حتی یه لحظه هم دلت برام نسوخت؟اصلا نگاهم کردی؟ اصلا یادت بود من زنتم؟
"سرشو بالا آورد و تو صورتم نگاه کرد..منم سرمو چرخوندم و تو صورتش نگاه کردم..نگاهمو به لباش دادم
ا.ت: رو این لبا دارم مهر یکی دیگه دیگرو میبینم
نگاهمو به چشمش دادم
ا.ت: تو اين چشما دیگه نوری برای خودم نمیبینم
و در آخر نگاهمو به قلبش دادم و با انگشت اشاره نشونش دادم
ا.ت: و تو این قلبت..دیگه عشقی نمیبینم
قطره اشکی از چشمم افتاد پایین که ادامه دادم
ا.ت: فک کنم باید همینجا تمومش کنیم
سریع از جاش بلند شدو دوتا دستاشو آورد بالا
جیمین: نه نه..این حرفو نزن..نه تروخدا..من نمیتونم بدون تو خب؟ من نمیتونم من اصلا بدون تو زندگی کردنو بلد نیستم تو نمیتونی خودتو ازم بگیری
ا.ت:وقتشه بدون من زندگی کردنو یاد بگیری..گرچه بهتر از من بلدی خاطراتمونو فراموش کنی..همونطور که دیشب فراموش کردی الانم فراموش کن
یهو داد زدو گریه هاش شدت گرفت
جیمین: تو نمیتونی ولم کنی..نه نمیتونی داری شوخی میکنی دیگه نه؟ من دوستت دارم توعم دوستم داری خب چه کاریه از هم دور شیم من غلط کردم من اصلا همین الان جلو چشمت بهش زنگ میزنم هرچی بخوای بهش میگم ولی تو نمیتونی منو ول کنی خب؟
"درجواب تمام حرفاش فقط یه لبخند که از روی بغض بود تحویلش دادمو این باعث شد خواهش کردنکردناش بیشتر شه..اما این رابطه دیگه بدردم نمیخوره!
.
.
.
حمایت
ا.ت: گفتم نمیخوا...
دویید اومد جلو و تو آغوشش گرفتتم
ا.ت: این کارا فایده نداره جیمین!
جیمین: من دوستت دارم ا.ت..من احمق بودم مست بودم حالیم نبود
ا.ت: شبشم که اومدی خونه مست بودی؟با دیدن من تو خونه عذاب وجدان نگرفتی؟بازم نشستی پایه چت کردن باهاش تا ساعت ۵ صبح نه؟حتی یه لحظه هم دلت برام نسوخت؟اصلا نگاهم کردی؟ اصلا یادت بود من زنتم؟
"سرشو بالا آورد و تو صورتم نگاه کرد..منم سرمو چرخوندم و تو صورتش نگاه کردم..نگاهمو به لباش دادم
ا.ت: رو این لبا دارم مهر یکی دیگه دیگرو میبینم
نگاهمو به چشمش دادم
ا.ت: تو اين چشما دیگه نوری برای خودم نمیبینم
و در آخر نگاهمو به قلبش دادم و با انگشت اشاره نشونش دادم
ا.ت: و تو این قلبت..دیگه عشقی نمیبینم
قطره اشکی از چشمم افتاد پایین که ادامه دادم
ا.ت: فک کنم باید همینجا تمومش کنیم
سریع از جاش بلند شدو دوتا دستاشو آورد بالا
جیمین: نه نه..این حرفو نزن..نه تروخدا..من نمیتونم بدون تو خب؟ من نمیتونم من اصلا بدون تو زندگی کردنو بلد نیستم تو نمیتونی خودتو ازم بگیری
ا.ت:وقتشه بدون من زندگی کردنو یاد بگیری..گرچه بهتر از من بلدی خاطراتمونو فراموش کنی..همونطور که دیشب فراموش کردی الانم فراموش کن
یهو داد زدو گریه هاش شدت گرفت
جیمین: تو نمیتونی ولم کنی..نه نمیتونی داری شوخی میکنی دیگه نه؟ من دوستت دارم توعم دوستم داری خب چه کاریه از هم دور شیم من غلط کردم من اصلا همین الان جلو چشمت بهش زنگ میزنم هرچی بخوای بهش میگم ولی تو نمیتونی منو ول کنی خب؟
"درجواب تمام حرفاش فقط یه لبخند که از روی بغض بود تحویلش دادمو این باعث شد خواهش کردنکردناش بیشتر شه..اما این رابطه دیگه بدردم نمیخوره!
.
.
.
حمایت
۶.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.