* * زندگی متفاوت
🐾پارت 80
#paniz
سری تکون دادم منتظر شدم تا اقا بیاد
ساحل از پله ها اومد پایین سر میز نشست لبخند رو لباش و شاد و شنقول بود
بایدم خوشحال باشه چرا نباشه به هدفش رسیده بود نشست سر میز صبحونه اش خورد جای شکرش خالی زر نزد که انگار برعکش شد و دهن وا کرد
دختره ی نحس
ساحل:راسی دیا جون رضا کو نمیبینمش
ارسلان که با وجود ساحل اعصابش خورد میشد بلند شدو
ارسلان:عشقم کاری نداری من یکاری دارم بیرون تا شب میام
دیانا:نه قربونت برم
بعد ارسلان بوسه ای به سر دیانا زد رفت چقد حسرت خواهم خورد که اینجوری با رضا برخورد داشته باشم
ساحل:داری میریی
با تشره داشت نگام میکرد حالم ازش بهم میخورد
دیانا:به تو چه ساحلل هومم ادمم انقد نچسم نمیشه که
ساحل خواست حرفی بزنه که رضا پشتش دراومد
رضا:عهه دیانا ابجی روزمون با اوقات تلخی شروع نکن دیگه
بعد بوسه ای به سر ساحل زد و ساحل هم گل از گلش شکوفت بغلش کرد
اونم اونو بغل کرد
اشک تو چشمام حلقه زد نفسام سنگین شدن بعد نگاهی به من کرد اخم من فهمیدم اخمش واسه چیه واسه اینکه موهام بستم دلم یکم خنک میشد حداقل
رضا:بریمم
خیلی راحت حرفش میزد صدام میلرزید بر اینکه خودم ضعیف نشون ندم گفتم
پانیذ:اره تو برو منم میام
رضا:باشه پس من تو ماشینم
دست ساحل گرفت رفتن تو حیاط
قلبم خیلی درد میکرد فشرده میشد
میشکست من بهش گفتم من گفتم منو ول نکن گفتم من بدون تو میمیرم
نفسام به شمارش افتاده بودنن
دیانا یه لیوان اب بخوردم داد تا تونستم نفس بکشم
دیانا:پانئذ قربونت برم خوبی
بعد بوسه ای به چشمام زد
دیانا:اینجوری خودت نباز نزار ساحل خوشحال بشه خب فداتشم
حتی بخاطر دیانا دوباره سر پا شدم
سرم به نشونه اره تکون دادم و با یه خدافزی ازش دور شدم
به سمت ماشین رفتم ساحل موقع رفتن تنه ای زد
سوار شدم کل مسیر بدون هیچ حرفی تموم شد رسیدیم کلینیک
رفتیم پذیرش
وقت گرفتیم
نوبتمون شد و من هیچی از گذر زمان متوجه نشدم فقط چشم بهم زدن رو تخت بودم
دکتر : اماده ای گلم
اهومی گفتم که کارش شروع کرد
.
.
.
از اتاق زدم بیرون بدون نگاه کردن بهش راه افتادم بیرون فقط میخاستم تنها باشم کلی زار بزنم سوار ماشین نشدم که بازوم توسط کسی گرفته شد برگشتم دقیقن با خودش روبرو شدم
پانیذ:چیهه چی میخاییی راحتتت شدیی ولممم کننم بزارر برمم (جیغ و داد)
رضا:چته چرا داد مینی بیا سوار ماشین شوو
پانیذ:نمیشممم میخامم پیاده برمم (داد)
رصا:سوار شوو کم تو اعصاب من برینن
پانیذ:من برینمم اینو به خودتتت زبونن نفهمم مگه همین نمیخاستی یه بار از دوست کم شد منم دارم راه خودمم میرمم(داد)
رضا:دارمم بهتت لطفف میکنم خوبی بهت نیومده
پانیذ:نه نیومده اگه میخای خوبی کنی همینن الان منو برگردونن پیشهه داداشممم فهمیدییی)داد)
این دعوا ادامه دارد😂
#paniz
سری تکون دادم منتظر شدم تا اقا بیاد
ساحل از پله ها اومد پایین سر میز نشست لبخند رو لباش و شاد و شنقول بود
بایدم خوشحال باشه چرا نباشه به هدفش رسیده بود نشست سر میز صبحونه اش خورد جای شکرش خالی زر نزد که انگار برعکش شد و دهن وا کرد
دختره ی نحس
ساحل:راسی دیا جون رضا کو نمیبینمش
ارسلان که با وجود ساحل اعصابش خورد میشد بلند شدو
ارسلان:عشقم کاری نداری من یکاری دارم بیرون تا شب میام
دیانا:نه قربونت برم
بعد ارسلان بوسه ای به سر دیانا زد رفت چقد حسرت خواهم خورد که اینجوری با رضا برخورد داشته باشم
ساحل:داری میریی
با تشره داشت نگام میکرد حالم ازش بهم میخورد
دیانا:به تو چه ساحلل هومم ادمم انقد نچسم نمیشه که
ساحل خواست حرفی بزنه که رضا پشتش دراومد
رضا:عهه دیانا ابجی روزمون با اوقات تلخی شروع نکن دیگه
بعد بوسه ای به سر ساحل زد و ساحل هم گل از گلش شکوفت بغلش کرد
اونم اونو بغل کرد
اشک تو چشمام حلقه زد نفسام سنگین شدن بعد نگاهی به من کرد اخم من فهمیدم اخمش واسه چیه واسه اینکه موهام بستم دلم یکم خنک میشد حداقل
رضا:بریمم
خیلی راحت حرفش میزد صدام میلرزید بر اینکه خودم ضعیف نشون ندم گفتم
پانیذ:اره تو برو منم میام
رضا:باشه پس من تو ماشینم
دست ساحل گرفت رفتن تو حیاط
قلبم خیلی درد میکرد فشرده میشد
میشکست من بهش گفتم من گفتم منو ول نکن گفتم من بدون تو میمیرم
نفسام به شمارش افتاده بودنن
دیانا یه لیوان اب بخوردم داد تا تونستم نفس بکشم
دیانا:پانئذ قربونت برم خوبی
بعد بوسه ای به چشمام زد
دیانا:اینجوری خودت نباز نزار ساحل خوشحال بشه خب فداتشم
حتی بخاطر دیانا دوباره سر پا شدم
سرم به نشونه اره تکون دادم و با یه خدافزی ازش دور شدم
به سمت ماشین رفتم ساحل موقع رفتن تنه ای زد
سوار شدم کل مسیر بدون هیچ حرفی تموم شد رسیدیم کلینیک
رفتیم پذیرش
وقت گرفتیم
نوبتمون شد و من هیچی از گذر زمان متوجه نشدم فقط چشم بهم زدن رو تخت بودم
دکتر : اماده ای گلم
اهومی گفتم که کارش شروع کرد
.
.
.
از اتاق زدم بیرون بدون نگاه کردن بهش راه افتادم بیرون فقط میخاستم تنها باشم کلی زار بزنم سوار ماشین نشدم که بازوم توسط کسی گرفته شد برگشتم دقیقن با خودش روبرو شدم
پانیذ:چیهه چی میخاییی راحتتت شدیی ولممم کننم بزارر برمم (جیغ و داد)
رضا:چته چرا داد مینی بیا سوار ماشین شوو
پانیذ:نمیشممم میخامم پیاده برمم (داد)
رصا:سوار شوو کم تو اعصاب من برینن
پانیذ:من برینمم اینو به خودتتت زبونن نفهمم مگه همین نمیخاستی یه بار از دوست کم شد منم دارم راه خودمم میرمم(داد)
رضا:دارمم بهتت لطفف میکنم خوبی بهت نیومده
پانیذ:نه نیومده اگه میخای خوبی کنی همینن الان منو برگردونن پیشهه داداشممم فهمیدییی)داد)
این دعوا ادامه دارد😂
۱۳.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.