پارت دوازده : دلقک مریض
پارت دوازده : دلقک مریض
با خودم گفتم تنها راهه نباید اونا بمیرن
نمیزارم
باید قبول کنم تنها خدا میتونه کمکم کنه
لباس عروس رو پوشیدم
و راه افتادم به سمت سالن اصلی
داخل راه فقط خدا خدا می کردم بلایی سر کوک نیومده باشه
بعد چند دقیقه راه رفتن رسیدم به سالن
اصلی
جلوتر رفتم تا ببینم چه خبره که دیدم همون دلقک زشت که میومد پایین خونمون اونجا بود البته بای کت و شلوار
کهنه
خیلی وحشت کردم اما امید به زندگی بهم جسارت میداد
رفتم جلو و گفتم
ات : تو کی هستی لعنتی
دلقک : شوهرت بیا پیشم
ات : واییی نه ای عوضی چی فکر کردی آخه ازت متنفرم
داشت بهم نزدیک میشد که یهو
کوک پرید رو گردنش
جیمین با ی چوب انداختش
چشمم به چاقوی روی میز افتاد سری برداشتمش و با تمام وجود به دلقک حمله کردم
ده بار بهش زدم اما نمی مرد
قابل شکست نبود جون بی نهایت داشت انگار سگ جون بود
دلقک با تمام توانش کوک رو زد زمین
و کوک بیهوش شد
سه پارت مونده که سه پارتو فردا میزارم💜
با خودم گفتم تنها راهه نباید اونا بمیرن
نمیزارم
باید قبول کنم تنها خدا میتونه کمکم کنه
لباس عروس رو پوشیدم
و راه افتادم به سمت سالن اصلی
داخل راه فقط خدا خدا می کردم بلایی سر کوک نیومده باشه
بعد چند دقیقه راه رفتن رسیدم به سالن
اصلی
جلوتر رفتم تا ببینم چه خبره که دیدم همون دلقک زشت که میومد پایین خونمون اونجا بود البته بای کت و شلوار
کهنه
خیلی وحشت کردم اما امید به زندگی بهم جسارت میداد
رفتم جلو و گفتم
ات : تو کی هستی لعنتی
دلقک : شوهرت بیا پیشم
ات : واییی نه ای عوضی چی فکر کردی آخه ازت متنفرم
داشت بهم نزدیک میشد که یهو
کوک پرید رو گردنش
جیمین با ی چوب انداختش
چشمم به چاقوی روی میز افتاد سری برداشتمش و با تمام وجود به دلقک حمله کردم
ده بار بهش زدم اما نمی مرد
قابل شکست نبود جون بی نهایت داشت انگار سگ جون بود
دلقک با تمام توانش کوک رو زد زمین
و کوک بیهوش شد
سه پارت مونده که سه پارتو فردا میزارم💜
۱.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.