رمان عشق سیاه و سفید...! part:24
(ا/ت در حال رفتن به کلاس)
☆
☆
☆
چند مین بعد....( میرسه ودرو باز میکنه)
ا/ت: ب.. بخشید استاد یه مسئله ای پیش اومذ مجبور شدم دیر بیام.....(سرشو انداخته زمین-
استاد: بله بله خبر دارم کل مدرسع از این موضوع باخبرن..! برو بشین سرجات
(ا/ت به حترام سرشو خم میکنه و میره میشینه)
☆
☆
☆
چند مین بعد....
(زنگ میخوره)
(ا/ت بدون اینکه وسایلشو جمع کنه بزاره تو کیفش زود میدوعه میره پیش کیونگ...-)
لونا: هع(پوزخند)
لونا: هی بچه ها ا/ت زود رفت پیش دوست پسرش(دوست های لونا همه خندیدن ولی کسایی که طرفدار ا/ت بودن لبخند نزدن)
لونا: ایششش این دختره دیوونه با خودش چی فکر میکنه...؟!
لونا: یه بلایی سرش بیارم مرغ های اسمون به حالش گریه کنن...(پوزخند)
☆
☆
☆
چند مین بعد...(ا/ت میرسع میره تو سالن بسکتبال میبینه کیونگ درحال تی کشیدنه...)
ا/ت: هی اقا پسر...
کیونگ: ا/تتتتت(شوق-)
ا/ت: نمخوای بس کنی؟! زنگ خورداااا
کیونگ: چ.. چرا حواسم نبود...(لکنت)
(ا/ت میدوعه سمت کیونگ و کیونگ تی رو انداخت بغلشو باز کرد وا/ت رفت تو بغلش دنقد محکم همیدگرو بغل کردن که دیگه نگو)
☆
☆
☆
چند مین بعد....( میرسه ودرو باز میکنه)
ا/ت: ب.. بخشید استاد یه مسئله ای پیش اومذ مجبور شدم دیر بیام.....(سرشو انداخته زمین-
استاد: بله بله خبر دارم کل مدرسع از این موضوع باخبرن..! برو بشین سرجات
(ا/ت به حترام سرشو خم میکنه و میره میشینه)
☆
☆
☆
چند مین بعد....
(زنگ میخوره)
(ا/ت بدون اینکه وسایلشو جمع کنه بزاره تو کیفش زود میدوعه میره پیش کیونگ...-)
لونا: هع(پوزخند)
لونا: هی بچه ها ا/ت زود رفت پیش دوست پسرش(دوست های لونا همه خندیدن ولی کسایی که طرفدار ا/ت بودن لبخند نزدن)
لونا: ایششش این دختره دیوونه با خودش چی فکر میکنه...؟!
لونا: یه بلایی سرش بیارم مرغ های اسمون به حالش گریه کنن...(پوزخند)
☆
☆
☆
چند مین بعد...(ا/ت میرسع میره تو سالن بسکتبال میبینه کیونگ درحال تی کشیدنه...)
ا/ت: هی اقا پسر...
کیونگ: ا/تتتتت(شوق-)
ا/ت: نمخوای بس کنی؟! زنگ خورداااا
کیونگ: چ.. چرا حواسم نبود...(لکنت)
(ا/ت میدوعه سمت کیونگ و کیونگ تی رو انداخت بغلشو باز کرد وا/ت رفت تو بغلش دنقد محکم همیدگرو بغل کردن که دیگه نگو)
۱۰.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.