《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 16
ات با مکث گفت
ات : بله
آقد : با اختیاراتی که به من داده شده شما زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن و آقد روبه جیمین گفت
آقد : میتونید عروس رو ببوسید
جبمین با دستاش صورت همسرش رو قاب گرفت
و بوسه به پیشونیش زد و ازش جدا شد چند سانیه توی چشمای هم خیره شدن که با حرف سون هی نگاهشون رفت سمت اون
که با داد گفت
سون هی : داداش این قبول نیست درست ببوشس
وقتی سون هی اینو گفت همه مهمون ها با داد گفتن باید داماد باید
عروس رو ببوسه ات با نگاهش رو از سون هی گرفت و به جیمین داد
نگاه جیمین از چشمای ات پایین اومد و روی لبهاش قفل شد
و با دستش گردن ات رو گرفت و بدون هیچ معتلی لباش روی لبای ات گذاشت ات با چشماش بازش به چشمای جیمین که حالا بسته شده بود
نگاه میگرد
ات.........
وقتی همه با داد میگفتن که باید همدیگه رو ببوسیم
نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم
وقتی به جیمین نگاه کردم نگاهش روی لب هام بود قبل از این که بتونم
چیزی بگم لبای جیمین روی لبام قرار گرفت
نمیدونستم اون لحضه باید چیکار کنم اما با احساس لبای گرمش روی
لبام احساس خیلی خوبی بهم میداد تا حدی که میخواستم
زمان همیجا متوقف بشه
نمیدونم چقدر گذشت که با صدای داد مهمونا چشمامو باز کردم
جیمین ازم فاصله گرفته بود و روبه بقیه وایستاده بود
این چقدر ریلکسه انگار که هیچی نشده
بعد از تموم شدن مراسم همه مهمونا در حال رفته بودن
منو جیمین رفتیم تا با خانواده من خداحافظی کنیم پدرم تا منو دید
از اونجا رفت
بعد از خداحافظی با مادرم سون هی اومد و با لبخند مهربونی گفت
سون هی : به خانواده ما خوش اومدی زن داداش خیلی خوشحالم که داداشم با تو ازدواج کرد
ات سکوت کرد و فقد با لبخند نرمی زد که با صدای جیمین نگاهشون
رفت سمت جیمین
جیمین : سون هی اگه حرف زدنت تموم شده ما باید بریم
سون هی لبخنده شیطونی زد و روبه جیمین گرد
سون هی : وای چه عجله داری داداش الان که ازدواج کردین
اگه یکم دیر تر برین که اشکالی نداره
سون هی چشمک به جیمین زد و روبه ات کرد
سون هی : مگه نه زن داداش
جیمین :سون هی وراجی رو تموم کن
سون هی خنده بلندی کرد و روبه ات گفت
سون هی : خدا به دادت برسه زن داداش انگار داداشم خیلی عجله داره
جیمین با نگاه عصبی به خواهرش گفت
جیمین : سون هی
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
پارت 16
ات با مکث گفت
ات : بله
آقد : با اختیاراتی که به من داده شده شما زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن و آقد روبه جیمین گفت
آقد : میتونید عروس رو ببوسید
جبمین با دستاش صورت همسرش رو قاب گرفت
و بوسه به پیشونیش زد و ازش جدا شد چند سانیه توی چشمای هم خیره شدن که با حرف سون هی نگاهشون رفت سمت اون
که با داد گفت
سون هی : داداش این قبول نیست درست ببوشس
وقتی سون هی اینو گفت همه مهمون ها با داد گفتن باید داماد باید
عروس رو ببوسه ات با نگاهش رو از سون هی گرفت و به جیمین داد
نگاه جیمین از چشمای ات پایین اومد و روی لبهاش قفل شد
و با دستش گردن ات رو گرفت و بدون هیچ معتلی لباش روی لبای ات گذاشت ات با چشماش بازش به چشمای جیمین که حالا بسته شده بود
نگاه میگرد
ات.........
وقتی همه با داد میگفتن که باید همدیگه رو ببوسیم
نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم
وقتی به جیمین نگاه کردم نگاهش روی لب هام بود قبل از این که بتونم
چیزی بگم لبای جیمین روی لبام قرار گرفت
نمیدونستم اون لحضه باید چیکار کنم اما با احساس لبای گرمش روی
لبام احساس خیلی خوبی بهم میداد تا حدی که میخواستم
زمان همیجا متوقف بشه
نمیدونم چقدر گذشت که با صدای داد مهمونا چشمامو باز کردم
جیمین ازم فاصله گرفته بود و روبه بقیه وایستاده بود
این چقدر ریلکسه انگار که هیچی نشده
بعد از تموم شدن مراسم همه مهمونا در حال رفته بودن
منو جیمین رفتیم تا با خانواده من خداحافظی کنیم پدرم تا منو دید
از اونجا رفت
بعد از خداحافظی با مادرم سون هی اومد و با لبخند مهربونی گفت
سون هی : به خانواده ما خوش اومدی زن داداش خیلی خوشحالم که داداشم با تو ازدواج کرد
ات سکوت کرد و فقد با لبخند نرمی زد که با صدای جیمین نگاهشون
رفت سمت جیمین
جیمین : سون هی اگه حرف زدنت تموم شده ما باید بریم
سون هی لبخنده شیطونی زد و روبه جیمین گرد
سون هی : وای چه عجله داری داداش الان که ازدواج کردین
اگه یکم دیر تر برین که اشکالی نداره
سون هی چشمک به جیمین زد و روبه ات کرد
سون هی : مگه نه زن داداش
جیمین :سون هی وراجی رو تموم کن
سون هی خنده بلندی کرد و روبه ات گفت
سون هی : خدا به دادت برسه زن داداش انگار داداشم خیلی عجله داره
جیمین با نگاه عصبی به خواهرش گفت
جیمین : سون هی
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
۴.۶k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.