فیک وقتی بهت خیانت کردو میخواستی خودتو بکشی
p6
*جیمین ویو*
یکم تو بیرون چرخیدم میخواستم برگردم خونه که درو باز کردمو دیدم................
*لیا ویو*
رفتم خونه ی جیمین......دیدم دختره ا.ت لم داده روی مبل رفتم و یه لگد با پاشنه بلندام به شکمش زدم
+:اخخخ....چته وحشییی جن*ده
=:بسه هر چی هیچی بهت نمیگم پررو تر میشی......درضمن چطوری وقتی که من خونه هستم میتونی روی مبل لم بدیو بخوابی هااااا(آخرش با داد) تا وقتی من خانم این خونه هستم تو یه هرزه و خدمتکاری بیش نیستی
+:برو گمشو
*لیا اومد و میخواست که به ا.ت سیلی بزنه که ا.ت دستشو گرفت و پرتش کرد رو زمین لیا پاشد و مچ دست ا.ت رو چرخوند و انداختش زمین که باعث شد دست ا.ت بشکنه و جیغ خیلی بلندی بکشه.....و سیاهی کامل
*جیمین ویو*
درو باز کردم که یهو دیدم ا.ت افتاده رو زمین و لیا میخنده و میگه که هرزه ها باید بمیرن و میخندید حسابی عصبانی شده بودم دلم میخواست لیا رو بزنم ولی اگه میزدم اون به ا.ت میگفت که من یه مافیام...........من حتی عاشقش نشده بودم همه ی اون حرفا الکی بود من دوسش نداشتم ولی اون منو کاملا تهدید کرده بود که به ا.ت میگه من مافیام...اگه به ا.ت بگه من مافیام ا.ت رو برای همیشه از دست میدم.
_:چه گوهی خوردی عوضیییی(داااااد)
=:ها....عه...جیمین....تو....من....چیز.....هیچی(با لکنت)
_:هیچی دیگه نه؟....پس چرا ا.ت افتاده رو زمین
=:من قبلا هم بهت گفتم و تهدیدت کردم پس حد خودتو بدون.....
_:حدمو؟من؟اصلا توی هرزه چرا باید تهدیدم کنی خودم بهش میگم.....
*جیمین ا.ت رو برد بیمارستان*
=:اهههههه شیبال(به معنی لعنتی تو کره ای)میدونم باهات چیکار کنم.....
*توی بیمارستان*
دکتر:آقای پارک؟
_:بله؟
دکتر:ایشون دستشون شکسته و باید گچ بخوره......گچ رو که زدیم رو دستش فقط باید مراقب باشه تا بعد از ۴۰ روز بیاد تا بازش کنم
_:بله حتما چیز دیگه ای هم هست که بگید؟
دکتر:................اها بله
دکتر:ایشون انگاری قرص زد بارداری خوردن
_:چییی؟
دکتر:ولی درسته قرص زد بارداری خوردن ولی میخوام بگم که ایشون باردار هستن
_:وا..واقعا(ذوق)
دکتر:بله تبریک میگم
*فلش بک به صبح که قبل از اومدن لیا بود*
*ا.ت ویو*
پاشدم از خواب که بعد صبحانه یکم حالم بد شد رفتم تو دستشویی و بالا آوردم رنگم مثل گچ شده بود با اینکه ساعت ۱۱ صبح بود خوابم میومد جیمینم تو خونه نبود....رفتم دراز کشیدم رو مبل چند مین طول نکشید تا خوابم برد.
*پایان فلش بک*
+:م...من کجام؟
_:عزیزم به هوش اومدی؟
+:هه عزیزم؟
_:خب.............
+:حالا بگو کجاییم
_:تو بیمارستان
+:چ...چرا آخه؟
_:خب دستت شکسته و باید مراقب خودت باشی
+:آها.....اون لیا دست منو پیچوند
_:از خونه بیرونش کردم و یه چیز دیگه
+:بیرونش کردی؟حالا بگو ببینم چی میگی
_:تو حامله ای
+:چیییییی؟؟؟(ذووووق زیاااد)
_:آره و میخوام یه اعترافی بهت بکنم
+:خب....بگو
_:من یه.........
شرط:۱۳ تا لایک
*جیمین ویو*
یکم تو بیرون چرخیدم میخواستم برگردم خونه که درو باز کردمو دیدم................
*لیا ویو*
رفتم خونه ی جیمین......دیدم دختره ا.ت لم داده روی مبل رفتم و یه لگد با پاشنه بلندام به شکمش زدم
+:اخخخ....چته وحشییی جن*ده
=:بسه هر چی هیچی بهت نمیگم پررو تر میشی......درضمن چطوری وقتی که من خونه هستم میتونی روی مبل لم بدیو بخوابی هااااا(آخرش با داد) تا وقتی من خانم این خونه هستم تو یه هرزه و خدمتکاری بیش نیستی
+:برو گمشو
*لیا اومد و میخواست که به ا.ت سیلی بزنه که ا.ت دستشو گرفت و پرتش کرد رو زمین لیا پاشد و مچ دست ا.ت رو چرخوند و انداختش زمین که باعث شد دست ا.ت بشکنه و جیغ خیلی بلندی بکشه.....و سیاهی کامل
*جیمین ویو*
درو باز کردم که یهو دیدم ا.ت افتاده رو زمین و لیا میخنده و میگه که هرزه ها باید بمیرن و میخندید حسابی عصبانی شده بودم دلم میخواست لیا رو بزنم ولی اگه میزدم اون به ا.ت میگفت که من یه مافیام...........من حتی عاشقش نشده بودم همه ی اون حرفا الکی بود من دوسش نداشتم ولی اون منو کاملا تهدید کرده بود که به ا.ت میگه من مافیام...اگه به ا.ت بگه من مافیام ا.ت رو برای همیشه از دست میدم.
_:چه گوهی خوردی عوضیییی(داااااد)
=:ها....عه...جیمین....تو....من....چیز.....هیچی(با لکنت)
_:هیچی دیگه نه؟....پس چرا ا.ت افتاده رو زمین
=:من قبلا هم بهت گفتم و تهدیدت کردم پس حد خودتو بدون.....
_:حدمو؟من؟اصلا توی هرزه چرا باید تهدیدم کنی خودم بهش میگم.....
*جیمین ا.ت رو برد بیمارستان*
=:اهههههه شیبال(به معنی لعنتی تو کره ای)میدونم باهات چیکار کنم.....
*توی بیمارستان*
دکتر:آقای پارک؟
_:بله؟
دکتر:ایشون دستشون شکسته و باید گچ بخوره......گچ رو که زدیم رو دستش فقط باید مراقب باشه تا بعد از ۴۰ روز بیاد تا بازش کنم
_:بله حتما چیز دیگه ای هم هست که بگید؟
دکتر:................اها بله
دکتر:ایشون انگاری قرص زد بارداری خوردن
_:چییی؟
دکتر:ولی درسته قرص زد بارداری خوردن ولی میخوام بگم که ایشون باردار هستن
_:وا..واقعا(ذوق)
دکتر:بله تبریک میگم
*فلش بک به صبح که قبل از اومدن لیا بود*
*ا.ت ویو*
پاشدم از خواب که بعد صبحانه یکم حالم بد شد رفتم تو دستشویی و بالا آوردم رنگم مثل گچ شده بود با اینکه ساعت ۱۱ صبح بود خوابم میومد جیمینم تو خونه نبود....رفتم دراز کشیدم رو مبل چند مین طول نکشید تا خوابم برد.
*پایان فلش بک*
+:م...من کجام؟
_:عزیزم به هوش اومدی؟
+:هه عزیزم؟
_:خب.............
+:حالا بگو کجاییم
_:تو بیمارستان
+:چ...چرا آخه؟
_:خب دستت شکسته و باید مراقب خودت باشی
+:آها.....اون لیا دست منو پیچوند
_:از خونه بیرونش کردم و یه چیز دیگه
+:بیرونش کردی؟حالا بگو ببینم چی میگی
_:تو حامله ای
+:چیییییی؟؟؟(ذووووق زیاااد)
_:آره و میخوام یه اعترافی بهت بکنم
+:خب....بگو
_:من یه.........
شرط:۱۳ تا لایک
۵.۱k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.