وقتی که زندگیم عوض شد ۵۰
تا اینکه تهیونگ
سکوت بینشون رو شکست
و گفت:
ات،ام، ا ماه دیگه عروسیمونه
ات: ها! عروسی؟
تهیونگ:
آره عروسی، حاضری فردا بیای بریم وسایلی رو که میخوایم بخریم؟
ات با مکث گفت:
آره
ات: تهیونگ، تو چقد منو دوست داری؟
تهیونگ: اوم، اگه بگم به اندازه ی کل دنیا دوست دارم باور میکنی؟
ات اخمی کرد و گفت:
نمیدونم
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
سکوت بینشون رو شکست
و گفت:
ات،ام، ا ماه دیگه عروسیمونه
ات: ها! عروسی؟
تهیونگ:
آره عروسی، حاضری فردا بیای بریم وسایلی رو که میخوایم بخریم؟
ات با مکث گفت:
آره
ات: تهیونگ، تو چقد منو دوست داری؟
تهیونگ: اوم، اگه بگم به اندازه ی کل دنیا دوست دارم باور میکنی؟
ات اخمی کرد و گفت:
نمیدونم
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
۵.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.