فیک جونگکوک من فقط ۱۳ سالم بود که...
پارت ۳۶
کوک:این چه زری میزنه
شوگا:هکش کنم؟
کوک:اره فقط عجله کن بدو بدو
(۵ دقیقه بعد)
شوگا:هک شد...جکسونه این طرف جکسونه
کوک:چی!..جکسون لعنتی
تهیونگ:حرف زدن بسته..شوگا ادرس ادرسشو پیدا کن بدو
جیهوپ:تا تو ادرس و گیر میاری من و نامجون و جین میریم ماشینا و تفنگا و صد در صد بادیگاردا رو اماده میکنیم
کوک:هوپی خیلی خطر داره حداقل ۲۰۰ تا بادیگارد بیار
جین:من میارم
شوگا:حرف نزنید
″ویو ا.ت″
الان چهار ساله که گذشته و میشه گفت من خیلی قوی شدم اما نتونستم به کوک اعتراف کنم کوکیم داره باهام سرد و سرد تر میشه از این میترسم که به خواد ولم کنه
جکسون بهم مسیج داد که راز کوک و میدونه و می خواد بهم بگه اما من ان و میشناسم حتما یچیزی ازم میخواد مطمعنم
اما همه جوره میخواستم بدونم ان راز چیه پس زود حاضر شدم و راه افتادم
{حال}
ا.ت:لعنتی گوشیم جا مونده بهتره ادامه بدم چون اصلا خوشم نمیاد کوک ببینه برگشتم
(نیم ساعت بعد)
جکسون:های لیدی حالت چطوره
ا.ت:جکسون قود قود نکن حوصله ندارم
جکسون:چه عصبی
ا.ت:بد تر از اینم میشم فقط بهم بگو رازش چیه همین الان
جکسون:اگر بگم بهم چی میرسه
ا.ت:نگران نباش میدونم عین کلاغی برات طلا اوردم
جکسون:خوبه پس باید بگم که مصتر جئون...
کوک:عوضییییی
ا.ت:حاجی بزار بگههههه بعد وارد شوووو ...کوک(شوکه) اینجا چیکار میکنی!؟
کوک:این و من باید بپرسم(عصبی)
جکسون:اوه اوه بهتره اینجا توی عمارت قشنگ من دعوا نکنید
ا.ت:ببند باوا به این لونه موش میگه عمارت اسکل
جکسون:ناموسن خیلی فش میده
جکسون:تا زمانی که شما اینجایید من همه چیزم درست پیش میره
ا.ت:هن چی میگه
کوک: پسرا کوشن
جکسون:بدرود دوستای قدیمی
ا.ت:چیییی
تهیونگ:فراررررر کنیددددددد بمب انجا بمب کار گذاشته شدههههههه
کوک دست ا.ت رو میگره و فقط میدوعه
ا.ت:در پشتی انا..انا هاشششش
کوک:ا.ت حرف نزن فقط بدووووو
جکسون:امکان نداره بزارم جون سالم به در ببرید
و سریع دکمه ی بمب و میزنه
ا.ت:جیغغغغغ
کوک:لعنتی ا.تتتتتت ا.تتتتت حالت خوبه لطفا پاشو باید ادامه بدیم تا همه جا رو سرمون خراب نشده
کوک دید بیدار نمیشی براید استایل بغلت کرد و فقط میدویید
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
جیمین:لعنتیییییی
شوگا:انا نیستن
تهیونگ:مطمعنید باید بیشتر بگردیم لطفا بیشتر ابجیم خواهر کوچولوم امکان ندارد
نامجون تهیونگ و بغل میکنه
جین:پ...پسرا انجارو ان جونگکوک نیستتتت
تهیونگ:چی!!
پسرا برگشت سمتش و دیدن کوک داره تلو تلو راه میره و ا.ت بغلشه سریع دییدن سمتشون
تهیونگ ا.ت رو از بغل کوک گرفت و بله دیگه رفتن بیمارستانی که مال خودشون بود
(پرش زمانی یک هفته بعد)
تهیونگ:بهتری
ا.ت:اره به خدا خوبممم بزارید کوک و ببینمممممصنثتثکثنبپیکثخقتمیجصخثتبمب
تهیونگ:نمشه
ا.ت:عصکثکقتیمثحثاثپثکقتتثکثهثعثت
تهیونگ:ا.ت اروم باش
ا.ت:نصمثمثذیکثحثاثکصجثنثتکصکصتثتب
کوک:(خنده)به خاطر من کل بیمارستان و گذاشتی رو سرت
ا.ت وقتی کوک و دید با خوشحالی پتو رو زد کنار رو دیید سمتش و محکم بغلش کرد
کوک:ای ای دستم ا.ت اروم تر قرار نبود شهید بشم که...نگران نباش حالا حالا سگ جونم
ا.ت:دستت چی شده(ناراحت)شیکسته؟به خاطر من!؟
کوک سر ا.ت رو بوس کرد و با سکوت به بغل کردنش ادامه داد
بچه ها شاید پارت بعدی پارت اخر باشه و بعدش بریم تو یه فیک دیگه😄
کوک:این چه زری میزنه
شوگا:هکش کنم؟
کوک:اره فقط عجله کن بدو بدو
(۵ دقیقه بعد)
شوگا:هک شد...جکسونه این طرف جکسونه
کوک:چی!..جکسون لعنتی
تهیونگ:حرف زدن بسته..شوگا ادرس ادرسشو پیدا کن بدو
جیهوپ:تا تو ادرس و گیر میاری من و نامجون و جین میریم ماشینا و تفنگا و صد در صد بادیگاردا رو اماده میکنیم
کوک:هوپی خیلی خطر داره حداقل ۲۰۰ تا بادیگارد بیار
جین:من میارم
شوگا:حرف نزنید
″ویو ا.ت″
الان چهار ساله که گذشته و میشه گفت من خیلی قوی شدم اما نتونستم به کوک اعتراف کنم کوکیم داره باهام سرد و سرد تر میشه از این میترسم که به خواد ولم کنه
جکسون بهم مسیج داد که راز کوک و میدونه و می خواد بهم بگه اما من ان و میشناسم حتما یچیزی ازم میخواد مطمعنم
اما همه جوره میخواستم بدونم ان راز چیه پس زود حاضر شدم و راه افتادم
{حال}
ا.ت:لعنتی گوشیم جا مونده بهتره ادامه بدم چون اصلا خوشم نمیاد کوک ببینه برگشتم
(نیم ساعت بعد)
جکسون:های لیدی حالت چطوره
ا.ت:جکسون قود قود نکن حوصله ندارم
جکسون:چه عصبی
ا.ت:بد تر از اینم میشم فقط بهم بگو رازش چیه همین الان
جکسون:اگر بگم بهم چی میرسه
ا.ت:نگران نباش میدونم عین کلاغی برات طلا اوردم
جکسون:خوبه پس باید بگم که مصتر جئون...
کوک:عوضییییی
ا.ت:حاجی بزار بگههههه بعد وارد شوووو ...کوک(شوکه) اینجا چیکار میکنی!؟
کوک:این و من باید بپرسم(عصبی)
جکسون:اوه اوه بهتره اینجا توی عمارت قشنگ من دعوا نکنید
ا.ت:ببند باوا به این لونه موش میگه عمارت اسکل
جکسون:ناموسن خیلی فش میده
جکسون:تا زمانی که شما اینجایید من همه چیزم درست پیش میره
ا.ت:هن چی میگه
کوک: پسرا کوشن
جکسون:بدرود دوستای قدیمی
ا.ت:چیییی
تهیونگ:فراررررر کنیددددددد بمب انجا بمب کار گذاشته شدههههههه
کوک دست ا.ت رو میگره و فقط میدوعه
ا.ت:در پشتی انا..انا هاشششش
کوک:ا.ت حرف نزن فقط بدووووو
جکسون:امکان نداره بزارم جون سالم به در ببرید
و سریع دکمه ی بمب و میزنه
ا.ت:جیغغغغغ
کوک:لعنتی ا.تتتتتت ا.تتتتت حالت خوبه لطفا پاشو باید ادامه بدیم تا همه جا رو سرمون خراب نشده
کوک دید بیدار نمیشی براید استایل بغلت کرد و فقط میدویید
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
جیمین:لعنتیییییی
شوگا:انا نیستن
تهیونگ:مطمعنید باید بیشتر بگردیم لطفا بیشتر ابجیم خواهر کوچولوم امکان ندارد
نامجون تهیونگ و بغل میکنه
جین:پ...پسرا انجارو ان جونگکوک نیستتتت
تهیونگ:چی!!
پسرا برگشت سمتش و دیدن کوک داره تلو تلو راه میره و ا.ت بغلشه سریع دییدن سمتشون
تهیونگ ا.ت رو از بغل کوک گرفت و بله دیگه رفتن بیمارستانی که مال خودشون بود
(پرش زمانی یک هفته بعد)
تهیونگ:بهتری
ا.ت:اره به خدا خوبممم بزارید کوک و ببینمممممصنثتثکثنبپیکثخقتمیجصخثتبمب
تهیونگ:نمشه
ا.ت:عصکثکقتیمثحثاثپثکقتتثکثهثعثت
تهیونگ:ا.ت اروم باش
ا.ت:نصمثمثذیکثحثاثکصجثنثتکصکصتثتب
کوک:(خنده)به خاطر من کل بیمارستان و گذاشتی رو سرت
ا.ت وقتی کوک و دید با خوشحالی پتو رو زد کنار رو دیید سمتش و محکم بغلش کرد
کوک:ای ای دستم ا.ت اروم تر قرار نبود شهید بشم که...نگران نباش حالا حالا سگ جونم
ا.ت:دستت چی شده(ناراحت)شیکسته؟به خاطر من!؟
کوک سر ا.ت رو بوس کرد و با سکوت به بغل کردنش ادامه داد
بچه ها شاید پارت بعدی پارت اخر باشه و بعدش بریم تو یه فیک دیگه😄
۱۵.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.