عضو افتخاری پارت ۱۴
#عضو_افتخاری
#پارت_14
_____________________
*سوزی*
بلند شدمو یه آبی به دست و صورتم زدم و رفتم پایین پیش
تهیونگ جا بود همونجا نشستم واسه خودم غذا کشیدم
جین:"سوزی چرا چشمات قرمزه؟
_عا اها چشمام مالوندم اینجوری شد
جین":اها
بعد از غذا اینسری ظرفا نوبت من بود که تهیونگ گفت من میشورم تو برو وسایلاتو جمع کن که همه بچه ها متعجب شدن
نامجون:کجا لیدی؟
کوک:داری میری ؟به این زودی؟
جیمین:کسی ناراحتت کرده؟
_نه راستش پدرم مریض شده دارم میرم یه سر بهش بزنم .
نامجون:اها میخوای یکی از ما تا فرودگاه بیاد
کوک:هوم من بیام؟
_نه مرسی ترجیح میدم تنهایی برم
جیمین:باشه هر جور راحتی امید وارم زودتر حالش خوب شه
پسرا آرزوی خوب شدن حال پدرمو کردن و منم رفتم وسایلمو جمع کنم
بعد اینکه وسایلمو جمع کردم یه سر رفتم و به ویلا سر زدم و به مهندسا سپردم و بعد یه سر رفتم دفتر مدیر*دو*
بعد ازینکه با مدیر دو حرف زدم رفتم خونه صوفی که شبو نگهم داشت شماره تهیونگ و گرفتم
+الو
_الو سلام وی سوزیم
+سلام سوزی کاری داشتی
_نه فقط خواستم بگم امشب پیش صوفیم نگران نشین
+باشه کار دیگه ای نداری سرم شلوغه
_نه ببخشید مزاحم شدم
+نه خوب کردی خبر دادی مراقب خودت باش خدافظ
_خدافظ
بعد نشستیم با صوفی حرف زدن و درباره اتفاقی که واسه بابام افتاده بود حرف زدیم
شب نصف شب خوابمون برد
فردا باید میرفتم فرانسه...
______________________
ادامه دارد...
#پارت_14
_____________________
*سوزی*
بلند شدمو یه آبی به دست و صورتم زدم و رفتم پایین پیش
تهیونگ جا بود همونجا نشستم واسه خودم غذا کشیدم
جین:"سوزی چرا چشمات قرمزه؟
_عا اها چشمام مالوندم اینجوری شد
جین":اها
بعد از غذا اینسری ظرفا نوبت من بود که تهیونگ گفت من میشورم تو برو وسایلاتو جمع کن که همه بچه ها متعجب شدن
نامجون:کجا لیدی؟
کوک:داری میری ؟به این زودی؟
جیمین:کسی ناراحتت کرده؟
_نه راستش پدرم مریض شده دارم میرم یه سر بهش بزنم .
نامجون:اها میخوای یکی از ما تا فرودگاه بیاد
کوک:هوم من بیام؟
_نه مرسی ترجیح میدم تنهایی برم
جیمین:باشه هر جور راحتی امید وارم زودتر حالش خوب شه
پسرا آرزوی خوب شدن حال پدرمو کردن و منم رفتم وسایلمو جمع کنم
بعد اینکه وسایلمو جمع کردم یه سر رفتم و به ویلا سر زدم و به مهندسا سپردم و بعد یه سر رفتم دفتر مدیر*دو*
بعد ازینکه با مدیر دو حرف زدم رفتم خونه صوفی که شبو نگهم داشت شماره تهیونگ و گرفتم
+الو
_الو سلام وی سوزیم
+سلام سوزی کاری داشتی
_نه فقط خواستم بگم امشب پیش صوفیم نگران نشین
+باشه کار دیگه ای نداری سرم شلوغه
_نه ببخشید مزاحم شدم
+نه خوب کردی خبر دادی مراقب خودت باش خدافظ
_خدافظ
بعد نشستیم با صوفی حرف زدن و درباره اتفاقی که واسه بابام افتاده بود حرف زدیم
شب نصف شب خوابمون برد
فردا باید میرفتم فرانسه...
______________________
ادامه دارد...
۲.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.