سلاح سرد(پارت6)
^مینهو^
خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بلند شدم ساعت 7بود ولی عجب کیفی داد یکم رفتم تو گوشی تا ببینم چه خبره که دیدم سومی پیام گذاشته که همه امشب میریم پیست!!!!!وای اصلا یادم نبود که قراره با سومی برم پیست حالا الانم همه بچه ها قراره باهامون بیان و همه امشب اونجان........بلند شدم رفتم پایین یه کیمچی درست کردم و خوردم...بعد از تموم شدن غذام ظرفارو شستم و رفتم تو اتاق امشب یه شب مافیایی پس باید یه تیپ خفن بزنم...بعد از سه ساعت تصمیم گرفتن بالاخره یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم (عکسش گذاشتم)رفتم سراغ ارایش صورتم بعد از 30مین تموم شد
مینهو:خب اینم از این عجب چیزی شدما چش نخورم خوبه...
*سومی ویو*
زینگ زینگ زینگ(مثلا حالا صدای زنگ کوک)
سومی:اوففففف باز باید بلند شم
نشستم رو تخت تا یکم ویندوزم بیاد بالا بعد از 1مین از رو تخت بلند شدم تا برم یه ابی به دست و صورتم بزنم ساعت نگاه کردم دیدم 7شده رفتم پایین یکم غذا بخورم ..هوئه دوک درست کردم و خوردم..رفتم تو اتاقم تا حاضر بشم اول ارایش کردم که 30مین طول کشید بعدش رفتم سراغ لباسام..
سومی:اوفف چرا همیشه باید مشکل لباس داشته باشم..
داشتم همینجوری کمدم نگاه میکردم که یه لباس نظرم جلب کرد برداشتمش و پوشیدمش..اره خودشه(عکسش گذاشتم)
بعد از حاضر شدن رفتم به بقیه سر بزنم تا ببینم حاضر شدن یا نه اول رفتم پیش مینهو که دیدم حاضرشده..بعدش رفتم ببینم جینهو بیداره یا نه ..در اتاقش زدم ولی صدایی نشنیدم..دوباره در زدم ولی هیچی پس تصمیم گرفتم در باز کنم...وقتی رفتم داخل همه جا تاریک بود برق روشن کردم که دیدم کسی تو اتاق نیست همه جاشو خوب نگاه کردم ولی کسی نبود!!!!!!!!یعنی کجا بود
سومی:جینهوووووووو (باداد)
ریونهو:چه خبرته سومی؟!!
سومی:جینهو ندیدی؟؟؟؟؟
ریونهو:نه مگه تو اتاق نیست!!!!
سومی:نه !!
تصمیم گرفتیم همه جاروبگردیم ولی هیجای خونه نبود!!!!!یعنی کجا بود رفتم سمت گوشیم و بهش زنگ زدم ولی خاموش بود!!!!براش پیام گذاشتم
*پیام*
سلام جینهو کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟مگه نمیای پیست؟؟؟؟؟؟؟
بعدش رفتم پیش بقیه همه حاضرر شده بودن ولی خبری از جینهو نبود
(استایلای همشون میزارم براتون)
دیگه داشت دیر میشد یه نامه برای جینهو نوشتیم و راه افتادیم سمت پیست.......
^جینهو ویو^
از خواب بیدار شدم ولی هنوز بقیه خواب بودن..از جام بلندشدم رفتم به تک تکشون سر زدم همشون خواب بودن ...رفتم دستشویی و یه ابی به سروصورتم زدم و برگشتم تو اتاقم سریع ارایشم کردم و یه لباس خفن انتخاب کردم پوشیدم و خلاصه حاضر شدم ادکلنم زدم و کیفم برداشتم و گوشیم اصلا شارژ نداشت لعنتی خاموش شده بود..عیب نداره تو ماشین میزنم شارژ سوییچ ماشین خفنمو برداشتم و زدم بیرون از خونه تا یکم تنهایی خلوت کنم و دور از بقیه باشم پس از شهر خارج شدم....خیلی وقت بود که از شهر خارج شده بودم همش احساس میکردم یکی داره ماشینم تعقیب میکنه ساعتم نگاه کردم....اوه!!!!ساعت نزدیک10بود ومن هنوز نرفته بودم خونه....خودمو رسوندم خونه ولی کسی نبود نامه روی میز دیدم فهمیدم رفتن پس سریع راه افتادم سمت پیست .......
^کوک ویو^
خواب بودم که جسم سنگینی رو خودم حس کردم چشمام باز کردم که دیدم تهیونگ و جیمین بالاسرمن و تهیونگ نشسته رو شکمم...
ته:نمیخوای بیدارشی خوابالو!!ساعت8
کوک:کی امدین ؟
جیمین:ساعت7امدیم ولی نامجون نذاشت بیدارت کنیم گفت که ساعت8بیدارت کنیم...پشو باید حاضرشی..
تهیونگ از روم بلند شد و نشستم رو تخت ته و جیمین رفتن تا حاضر بشن منم بلند شدم تا حاضر بشم یه لباس خفن انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین نشستم رو کاناپه تا بقیه بیان تو فکر بودم که صدای تهیونگ افکارم بهم زد....
ته:اوه چه خفن شدی کوک
کوک:.........
ته:کوک؟خوبی مثل همیشه نیستی!!!
کوک:اصلا دلم نمیخواد بیام
ته:حالا این دفعه بیا مجبوریم راستش منم دوس ندارم برم(خنده)
ناخوداگاه خنده امد رو لبم ته همیشه سعی میکرد تا منو خوشحال نگه داره...
داشتیم باهم حرف میزدیم که بقیه هم امدن و راه افتادیم سمت پیست
پایان پارت6
اسلاید2ستایل مینهو
اسلاید3استایل مینمین
اسلاید4استایل سومی
اسلاید5استایل کیهیون
اسلاید 6استایل کیمین
اسلاید7استایل ریونهو
اسلاید8استایل جینهو
خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بلند شدم ساعت 7بود ولی عجب کیفی داد یکم رفتم تو گوشی تا ببینم چه خبره که دیدم سومی پیام گذاشته که همه امشب میریم پیست!!!!!وای اصلا یادم نبود که قراره با سومی برم پیست حالا الانم همه بچه ها قراره باهامون بیان و همه امشب اونجان........بلند شدم رفتم پایین یه کیمچی درست کردم و خوردم...بعد از تموم شدن غذام ظرفارو شستم و رفتم تو اتاق امشب یه شب مافیایی پس باید یه تیپ خفن بزنم...بعد از سه ساعت تصمیم گرفتن بالاخره یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم (عکسش گذاشتم)رفتم سراغ ارایش صورتم بعد از 30مین تموم شد
مینهو:خب اینم از این عجب چیزی شدما چش نخورم خوبه...
*سومی ویو*
زینگ زینگ زینگ(مثلا حالا صدای زنگ کوک)
سومی:اوففففف باز باید بلند شم
نشستم رو تخت تا یکم ویندوزم بیاد بالا بعد از 1مین از رو تخت بلند شدم تا برم یه ابی به دست و صورتم بزنم ساعت نگاه کردم دیدم 7شده رفتم پایین یکم غذا بخورم ..هوئه دوک درست کردم و خوردم..رفتم تو اتاقم تا حاضر بشم اول ارایش کردم که 30مین طول کشید بعدش رفتم سراغ لباسام..
سومی:اوفف چرا همیشه باید مشکل لباس داشته باشم..
داشتم همینجوری کمدم نگاه میکردم که یه لباس نظرم جلب کرد برداشتمش و پوشیدمش..اره خودشه(عکسش گذاشتم)
بعد از حاضر شدن رفتم به بقیه سر بزنم تا ببینم حاضر شدن یا نه اول رفتم پیش مینهو که دیدم حاضرشده..بعدش رفتم ببینم جینهو بیداره یا نه ..در اتاقش زدم ولی صدایی نشنیدم..دوباره در زدم ولی هیچی پس تصمیم گرفتم در باز کنم...وقتی رفتم داخل همه جا تاریک بود برق روشن کردم که دیدم کسی تو اتاق نیست همه جاشو خوب نگاه کردم ولی کسی نبود!!!!!!!!یعنی کجا بود
سومی:جینهوووووووو (باداد)
ریونهو:چه خبرته سومی؟!!
سومی:جینهو ندیدی؟؟؟؟؟
ریونهو:نه مگه تو اتاق نیست!!!!
سومی:نه !!
تصمیم گرفتیم همه جاروبگردیم ولی هیجای خونه نبود!!!!!یعنی کجا بود رفتم سمت گوشیم و بهش زنگ زدم ولی خاموش بود!!!!براش پیام گذاشتم
*پیام*
سلام جینهو کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟مگه نمیای پیست؟؟؟؟؟؟؟
بعدش رفتم پیش بقیه همه حاضرر شده بودن ولی خبری از جینهو نبود
(استایلای همشون میزارم براتون)
دیگه داشت دیر میشد یه نامه برای جینهو نوشتیم و راه افتادیم سمت پیست.......
^جینهو ویو^
از خواب بیدار شدم ولی هنوز بقیه خواب بودن..از جام بلندشدم رفتم به تک تکشون سر زدم همشون خواب بودن ...رفتم دستشویی و یه ابی به سروصورتم زدم و برگشتم تو اتاقم سریع ارایشم کردم و یه لباس خفن انتخاب کردم پوشیدم و خلاصه حاضر شدم ادکلنم زدم و کیفم برداشتم و گوشیم اصلا شارژ نداشت لعنتی خاموش شده بود..عیب نداره تو ماشین میزنم شارژ سوییچ ماشین خفنمو برداشتم و زدم بیرون از خونه تا یکم تنهایی خلوت کنم و دور از بقیه باشم پس از شهر خارج شدم....خیلی وقت بود که از شهر خارج شده بودم همش احساس میکردم یکی داره ماشینم تعقیب میکنه ساعتم نگاه کردم....اوه!!!!ساعت نزدیک10بود ومن هنوز نرفته بودم خونه....خودمو رسوندم خونه ولی کسی نبود نامه روی میز دیدم فهمیدم رفتن پس سریع راه افتادم سمت پیست .......
^کوک ویو^
خواب بودم که جسم سنگینی رو خودم حس کردم چشمام باز کردم که دیدم تهیونگ و جیمین بالاسرمن و تهیونگ نشسته رو شکمم...
ته:نمیخوای بیدارشی خوابالو!!ساعت8
کوک:کی امدین ؟
جیمین:ساعت7امدیم ولی نامجون نذاشت بیدارت کنیم گفت که ساعت8بیدارت کنیم...پشو باید حاضرشی..
تهیونگ از روم بلند شد و نشستم رو تخت ته و جیمین رفتن تا حاضر بشن منم بلند شدم تا حاضر بشم یه لباس خفن انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین نشستم رو کاناپه تا بقیه بیان تو فکر بودم که صدای تهیونگ افکارم بهم زد....
ته:اوه چه خفن شدی کوک
کوک:.........
ته:کوک؟خوبی مثل همیشه نیستی!!!
کوک:اصلا دلم نمیخواد بیام
ته:حالا این دفعه بیا مجبوریم راستش منم دوس ندارم برم(خنده)
ناخوداگاه خنده امد رو لبم ته همیشه سعی میکرد تا منو خوشحال نگه داره...
داشتیم باهم حرف میزدیم که بقیه هم امدن و راه افتادیم سمت پیست
پایان پارت6
اسلاید2ستایل مینهو
اسلاید3استایل مینمین
اسلاید4استایل سومی
اسلاید5استایل کیهیون
اسلاید 6استایل کیمین
اسلاید7استایل ریونهو
اسلاید8استایل جینهو
۴.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.