عشق دردناک پارت23
پارت هدیه🎁
تهیونگ: اشتباه فکر نکنید من فقط شوهر خواهر ش هستم و زنم طبقه بالا بستری شده و من اولین باره خواهر زنم و میبینم
اخمش یکم کم شد و پرسید
دکتر:پس شوهرش کجاست
منم اخم کردم
تهیونگ: اطلاعی ندارم
سری به نشانه تأسف تکان داد و با حرفی که زد تعجب کردم
دکتر: ایشون حا*مله هستن
تهیونگ:هااا؟!
بازم ادامه داد
دکتر: خانم ا.ت بدن خیلی ضعیفی دارن و انگار تغذیه خوبی هم ندارن
نمیدونستم چی بگم که همون لحظه صدای ا.ت اومد به سمتش چرخیدیم انگار چند دقیقه پیش به هوش اومده بود چون چشماش اشکی بود
ا.ت: مطمئنید که من حا*مله ام
چشماش زیادی شبیه میا بود به طوری که چند دقیقه بهش خیره شدم ....با حرف دکتر به خودم اومدم
دکتر: بله اما شما زیادی ضعیف هستید و این اصلا برای بچه خوب نیست
ا.ت هیچی نمی گفت و دکتر فقط حرف میزد و بهش سفارش میکرد که چه کار هایی انجام بده
بعد چند دقیقه دکتر که کارش تموم شد رفت بیرون
.....ا.ت
وقتی به هوش اومدم و حرف های دکتر رو شنیدم حس عجیبی داشتم یعنی اگه جونگکوک اینو بدونه خوشحال میشه؟ و باهم زندگی خوبی میسازیم اره معلومه که خوشحال میشه اون داره پدر میشه
مثل دیونه ها از خوشحالی میخندیدم
تهیونگ انگار که دیونه باشم نگاهم میکرد
تهیونگ :فکر کنم از دست رفتی ....خوبی دختر میخوای دکتر خبر کنم
اما من زیادی خوشحال بدوم و نمیتونستم به حرف هاش توجه کنم و فکر میکردم که قراره زندگیم بهتر بشه ....
اما بیخبر از اینکه قراره زندگیم نابود شه .........
سه پارت تقدیم شما✨💗
شرط پارت های بعد
لایک150
کامنت250
تهیونگ: اشتباه فکر نکنید من فقط شوهر خواهر ش هستم و زنم طبقه بالا بستری شده و من اولین باره خواهر زنم و میبینم
اخمش یکم کم شد و پرسید
دکتر:پس شوهرش کجاست
منم اخم کردم
تهیونگ: اطلاعی ندارم
سری به نشانه تأسف تکان داد و با حرفی که زد تعجب کردم
دکتر: ایشون حا*مله هستن
تهیونگ:هااا؟!
بازم ادامه داد
دکتر: خانم ا.ت بدن خیلی ضعیفی دارن و انگار تغذیه خوبی هم ندارن
نمیدونستم چی بگم که همون لحظه صدای ا.ت اومد به سمتش چرخیدیم انگار چند دقیقه پیش به هوش اومده بود چون چشماش اشکی بود
ا.ت: مطمئنید که من حا*مله ام
چشماش زیادی شبیه میا بود به طوری که چند دقیقه بهش خیره شدم ....با حرف دکتر به خودم اومدم
دکتر: بله اما شما زیادی ضعیف هستید و این اصلا برای بچه خوب نیست
ا.ت هیچی نمی گفت و دکتر فقط حرف میزد و بهش سفارش میکرد که چه کار هایی انجام بده
بعد چند دقیقه دکتر که کارش تموم شد رفت بیرون
.....ا.ت
وقتی به هوش اومدم و حرف های دکتر رو شنیدم حس عجیبی داشتم یعنی اگه جونگکوک اینو بدونه خوشحال میشه؟ و باهم زندگی خوبی میسازیم اره معلومه که خوشحال میشه اون داره پدر میشه
مثل دیونه ها از خوشحالی میخندیدم
تهیونگ انگار که دیونه باشم نگاهم میکرد
تهیونگ :فکر کنم از دست رفتی ....خوبی دختر میخوای دکتر خبر کنم
اما من زیادی خوشحال بدوم و نمیتونستم به حرف هاش توجه کنم و فکر میکردم که قراره زندگیم بهتر بشه ....
اما بیخبر از اینکه قراره زندگیم نابود شه .........
سه پارت تقدیم شما✨💗
شرط پارت های بعد
لایک150
کامنت250
۵۲.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.