سر ظهر خواب بودم. زنگ درو زدن.
سر ظهر خواب بودم. زنگ درو زدن.
دیدم یه دختر بچه ی کوچولو موچولو
میگه: عمو سلام
گفتم: سلام عمو
دیدم یه استکان گرفته جلوم میگه: عمو میشه این یه ذره شربت و بچشی ببینی شیرینه یا نه؟؟؟؟
گفتم: خوب عمو خودت چرا نمیچشی؟؟؟
گفت: من روزه م
برای عروسکام دارم افطار درست میکنم
به مامانمم گفتم میگه منم روزه ام
برو در خونه ی این همسایه رو برویی، یه نره خر دارن روزه نیست
لااله الاالله
دیدم یه دختر بچه ی کوچولو موچولو
میگه: عمو سلام
گفتم: سلام عمو
دیدم یه استکان گرفته جلوم میگه: عمو میشه این یه ذره شربت و بچشی ببینی شیرینه یا نه؟؟؟؟
گفتم: خوب عمو خودت چرا نمیچشی؟؟؟
گفت: من روزه م
برای عروسکام دارم افطار درست میکنم
به مامانمم گفتم میگه منم روزه ام
برو در خونه ی این همسایه رو برویی، یه نره خر دارن روزه نیست
لااله الاالله
۵.۵k
۲۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.