رمان قلب من
p⁸
که واسم آس ام آس اومد ابجیم بود رفتم پایین و در رو باز کردم...
کوک : اوو سلام آبجی
آبجی « سلام داداش قشنگم رأسی گفتی مشکل داری چی شده
کوک : بشین
آبجی : خب؟!؟
کوک : راستش من ات رو آوردم اینجا
آبجی : چ..چی ات رو
کوک : ببخشید ولی صبرم لب ریز شده
آبجی : خدا بگم چیکارت کنه
کوک: متاسفم
آبجی : ولش حالا مشکلت این بود؟!؟
کوک : نع راستش ات پاس پیچ خورده فک کنم...
آبجی : یعنی چی؟!؟
کوک: الان دکتر میاد
آبجی : حالا من که تا حالا ات رو ندیدم برم ببینم چطوریه که داداش مارو دیوونه کرده😂
کوک : برو بروو
۱۰ مین بعد
کوک « خب...
آبجی : خیلی خوشگله 😅
زینگگگگگ. زنگ خونه آس مثلاً
کوک: حتما ته
ته و دکتر : سلام
کوک : او سلام بفرمایید داخل
دکتر : ممنون
ته : چه بلایی سرش آوردی. آروم
کوک : این چه سالیه هیچی پاس پیچ خورد. آروم
وارد اتاق ات میشن
کوک : ات لطفاً بیدار شد ات
ات : هومم
کوک : دکتر اومده مایعنت کنه
ات : باش...چ..چی؟!؟
که واسم آس ام آس اومد ابجیم بود رفتم پایین و در رو باز کردم...
کوک : اوو سلام آبجی
آبجی « سلام داداش قشنگم رأسی گفتی مشکل داری چی شده
کوک : بشین
آبجی : خب؟!؟
کوک : راستش من ات رو آوردم اینجا
آبجی : چ..چی ات رو
کوک : ببخشید ولی صبرم لب ریز شده
آبجی : خدا بگم چیکارت کنه
کوک: متاسفم
آبجی : ولش حالا مشکلت این بود؟!؟
کوک : نع راستش ات پاس پیچ خورده فک کنم...
آبجی : یعنی چی؟!؟
کوک: الان دکتر میاد
آبجی : حالا من که تا حالا ات رو ندیدم برم ببینم چطوریه که داداش مارو دیوونه کرده😂
کوک : برو بروو
۱۰ مین بعد
کوک « خب...
آبجی : خیلی خوشگله 😅
زینگگگگگ. زنگ خونه آس مثلاً
کوک: حتما ته
ته و دکتر : سلام
کوک : او سلام بفرمایید داخل
دکتر : ممنون
ته : چه بلایی سرش آوردی. آروم
کوک : این چه سالیه هیچی پاس پیچ خورد. آروم
وارد اتاق ات میشن
کوک : ات لطفاً بیدار شد ات
ات : هومم
کوک : دکتر اومده مایعنت کنه
ات : باش...چ..چی؟!؟
۴۲۵
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.