دنیای عجیب11
هیون جی:خب فقط یه گروه دیگه بیان که شروع کنیم.
گروه بعدی هم اومدن.
-سلام اقای چانیول منتظر بودیم.خب اقای جین گروهتون میتونه شروع کنه.
پسرا رفتن رو صحنه خیلی هم قشنگ خوندن.اخرش تماشاچی ها(اونجا یه جایی شبیه یه سالن کوچیک بود)
دست زدن و هورا کشیدن بعدش گروه دخترا رفتن بالا.وقتی داشتن میخوندن جیمین با خودش گفت:رزی چه صدای قشنگی داره وای خدااااا.
کوک تو ذهنش:وای اون فکر کنم لیسا بود چقدر بانمکه ولی موقع خوندن خیلی خفن و جدی میخونه با یه لبخند😍
#جیمین
وقتی خوندنشون تمام شد همزمان وقتی که داشتن از رو پله ها میومدن پایین گروه چانیول داشت میرفت بالا که چانیول در گوش رزی یه چیزی گفت.حسودیم شد میخواستم ببینم چی بهش گفته.خلاصه اونا هم خوندن موقع رفتن به پسرا گفتم:بچه ها من میرم قدم بزنم خودم میام خونه.
#نویسنده
رزی و چانیول هم به گروهاشون همینو گفتن و هر کدوم از یه در جداگونه رفتن.توی راه جیمین و چانیول به رزی فکر میکردن.اما توی ذهن رزی از این خبرا نبود.داشت فکر میکرد شام چی بخوره(شکمو😂😂)
توی راه هر سه تاشون خوردن به هم دیگه(منظورم این بود که واقعا خوردن بهم دیگه)جیمین و چانیول چون پسر بود نتونستن خودشونو نگه دارن که نیفتن ولی رزی افتاد.دوتا پسرا خم شدن که کمکش کنن دستاشونو دراز کردن تا بلندش کنن.رزی نمیدونست چیکار کنه خودش بدون کمک بلند شد.
ببخشید @asma.ir الان هم کلاس زبان دارم هم چیزی به ذهنم نمیاد😅💜💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
گروه بعدی هم اومدن.
-سلام اقای چانیول منتظر بودیم.خب اقای جین گروهتون میتونه شروع کنه.
پسرا رفتن رو صحنه خیلی هم قشنگ خوندن.اخرش تماشاچی ها(اونجا یه جایی شبیه یه سالن کوچیک بود)
دست زدن و هورا کشیدن بعدش گروه دخترا رفتن بالا.وقتی داشتن میخوندن جیمین با خودش گفت:رزی چه صدای قشنگی داره وای خدااااا.
کوک تو ذهنش:وای اون فکر کنم لیسا بود چقدر بانمکه ولی موقع خوندن خیلی خفن و جدی میخونه با یه لبخند😍
#جیمین
وقتی خوندنشون تمام شد همزمان وقتی که داشتن از رو پله ها میومدن پایین گروه چانیول داشت میرفت بالا که چانیول در گوش رزی یه چیزی گفت.حسودیم شد میخواستم ببینم چی بهش گفته.خلاصه اونا هم خوندن موقع رفتن به پسرا گفتم:بچه ها من میرم قدم بزنم خودم میام خونه.
#نویسنده
رزی و چانیول هم به گروهاشون همینو گفتن و هر کدوم از یه در جداگونه رفتن.توی راه جیمین و چانیول به رزی فکر میکردن.اما توی ذهن رزی از این خبرا نبود.داشت فکر میکرد شام چی بخوره(شکمو😂😂)
توی راه هر سه تاشون خوردن به هم دیگه(منظورم این بود که واقعا خوردن بهم دیگه)جیمین و چانیول چون پسر بود نتونستن خودشونو نگه دارن که نیفتن ولی رزی افتاد.دوتا پسرا خم شدن که کمکش کنن دستاشونو دراز کردن تا بلندش کنن.رزی نمیدونست چیکار کنه خودش بدون کمک بلند شد.
ببخشید @asma.ir الان هم کلاس زبان دارم هم چیزی به ذهنم نمیاد😅💜💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۷.۷k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.