‹𝒂𝒕›
‹𝒂𝒕›
آروم و قرار نداشتم الان خوابه پسرم؟
نباید میبردمش نباید از کنار خودم دورش میکردم
با صدای پیامک گوشی نگاهم و به میز دادم
گوشی رو برداشتم و تکسی که از طرف سونبین اومده بود و باز کردم:
《سلام،لیدی زیبا...راجب پیشنهادم فکر کردی؟
نظرت منفیه هنوز؟ من از همون شبی که دیدمت دیوونه ات شدم لطفا پسم نزن...²ساله از طلاقت گذشته؛خواهش میکنم از گذشته بیا بیرون.》
پوف...گوشی رو انداختم کنارم و سعی کردم بخوابم
امیدوارم این دوهفته بگذره تا پسرم و ببینم
با صدای الارام از خواب پریدم
ساعت حوالی¹⁰ صبح بود...
بعد از آماده شدن از خونه بیرون زدم و به محل عکاسی رفتم
تو این دوسال مدلینگ شده بودم
کارم گرفته بود
از ماشین پیاده شدم و به سمت بچه ها رفتم
ات-سلام بچه ها
یونا-ات دیر کردی که بدو بیا باید عکسات و زودتر بندازیم...
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
با کشیده شدن موهام از خواب پریدم داد زدم
جونگکوک-چیکار میکنییییی
جونگ هی-پاپا بلند شو باید بریم سرکاررررر
از روی من بلند شد و دوید سمت در بخاطر قد کوتاهش دستش به دستگیره با تلاش زیاد رسید
جونگ هی-اخجون بالاخره داریم میریم سرکاررر
با پاپاا
با شوک و نگاهی که توش وادفاک موج میزد به در زل زدم
از جام بلند شدم.
جونگکوک-این چرا انقدر زود بلند میشه چرا نمیخوابه چرا خسته نمیشه-زیر لب
با حوله صورتمو خشک کردم و لباسام و از تو کمد برداشتم
پیرهنم و درآوردم ک در اتاق یهو باز شد
جونگ هی-
آروم و قرار نداشتم الان خوابه پسرم؟
نباید میبردمش نباید از کنار خودم دورش میکردم
با صدای پیامک گوشی نگاهم و به میز دادم
گوشی رو برداشتم و تکسی که از طرف سونبین اومده بود و باز کردم:
《سلام،لیدی زیبا...راجب پیشنهادم فکر کردی؟
نظرت منفیه هنوز؟ من از همون شبی که دیدمت دیوونه ات شدم لطفا پسم نزن...²ساله از طلاقت گذشته؛خواهش میکنم از گذشته بیا بیرون.》
پوف...گوشی رو انداختم کنارم و سعی کردم بخوابم
امیدوارم این دوهفته بگذره تا پسرم و ببینم
با صدای الارام از خواب پریدم
ساعت حوالی¹⁰ صبح بود...
بعد از آماده شدن از خونه بیرون زدم و به محل عکاسی رفتم
تو این دوسال مدلینگ شده بودم
کارم گرفته بود
از ماشین پیاده شدم و به سمت بچه ها رفتم
ات-سلام بچه ها
یونا-ات دیر کردی که بدو بیا باید عکسات و زودتر بندازیم...
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
با کشیده شدن موهام از خواب پریدم داد زدم
جونگکوک-چیکار میکنییییی
جونگ هی-پاپا بلند شو باید بریم سرکاررررر
از روی من بلند شد و دوید سمت در بخاطر قد کوتاهش دستش به دستگیره با تلاش زیاد رسید
جونگ هی-اخجون بالاخره داریم میریم سرکاررر
با پاپاا
با شوک و نگاهی که توش وادفاک موج میزد به در زل زدم
از جام بلند شدم.
جونگکوک-این چرا انقدر زود بلند میشه چرا نمیخوابه چرا خسته نمیشه-زیر لب
با حوله صورتمو خشک کردم و لباسام و از تو کمد برداشتم
پیرهنم و درآوردم ک در اتاق یهو باز شد
جونگ هی-
۳۵.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.