وقتی کتک میزنه...

پارت ۲.سلام سلام:)من اومدم با ادامه داستان خب بزن بریم:وقتی ساینا اومد و سوار ماشین شدم رسیدیم به برج سئول و بعد رفتیم شام خوردیم و ساعت ۱۰:۰۰ بود و من ساعت ۱۰:۳۰ رسیدم خونه وقتی درو باز کردم با جونگ کوک مواجه شدم که منو فقط یک نگاه انداخت و یه اخم بدی کردم (علامت تو* جونگ کوک ^)
*سلام جونگ کوک:)
^(سکوت)
*جونگ کوک من س.....
تا میخواستی حرف بزنی داد زد که:
^میفهمی الان ساعت چندهپ؟؟؟؟؟؟(داد)
*جونگ کوک...
^ساعت ۱۱ شبه تو تازه اومدی خونه
*......
^من فقط اجازه میدم تا ساعت ۶ بیرون باشی دیگه تا ساعت ۱۱؟؟؟؟؟؟(داد)
یدونه زد تو گوشت
*(بغض)
^اگر یک بار دیگه ببینم بیشتر از ساعت ۱۱ بیرون بودی من میدونم با تو(داد)
*تو خودت ساعت ۹ و ۱۰ میای دیر وقت میای به من گیر نده(بغض و داد)
^ولی ساعت ۱۱ نمیام(یکم داد)
بی توجه از کنارش رد شدم و رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم و رفتم رو تخت و فقط گریه کردم.بعد دیدم در باز شد ولی اهمیت ندادم جونگ کوک بود اومد کنارم و بغلم کرد و گفت:
^هایجین ببخشید از عمد نبود منو ببخش
*تو سر من داد کشیدی بعد ببخشمت؟چه فکرای میکنی.
^به خدا از عمد نبود غلط کردم.میبخشی؟
*نچ
و گرفتم خوابیدم
صبح روز بعد جونگ کوک نبود با اینکه تعطیل بود امروز ولی اهمیت ندادم چون خیلیییی سرم درد میکرد رفتم قرص سردرد خوردم و یکم استراحت کردم...
-------------------------------------------------------
اینم از پارت ۲ امیدوارم خوشتون اومده باشه:)