قسمت ۷ عشق دردناک
کوک_
من یک بار عاشق یک دختری شدم
/ببینید عشقولیا اگه میخواین تا ته ای رمانو حالی شین این قسمتو قشنگ بخونین🤕❤باتشکر/
اون دختر تموم عشقم شده بود .
و تمام من از اون پر بود
عشقمون یکروز ته کشید
ما چند سال عاشق هم بودیم
یکروز زد به سرم
یک هفته خبری ازش نبود و اخرین بار داشت به یک پسر لب میداد
برام عذاب بود
بردمش خونم
تا حالا همچین اتفاقی نیوفتاده بود
باهاش رابطه برقرار کردم
انقدر که خودمم داشتم بیهوش میشدم
بردمش بیمارستان
چند روز بستری بود
حالش وخیم بود
جوری که دکتر گفت .نمیتونه بچه دار شه
برام شک اومد.
اخه دکترا خیل راحت گفتن
ولش کردم بازم عشقشو به جون گرفتم
بچه ی بی پدرو مادری بود
سانی دختری که قلبمو مال خودش کرده بود
بازم ندیدمش
و
=هلن=خب و و چییی
_وقتی پیداش کردم توی بیمارستان سرطانی پیداش کردم
شیمی درمانی شده بود
رنگو رویی نداشت
اون اخرین بار بود .اخرین باری که باعث شد از بین برم
اون اخرین عملشو کرد و من فقط ۲ دیقه دیدمش و سرفه های سنگینشو دیدم
/اینجا کوک بغض کرد و دیگه بقیشو نگفت .و سرشو دستش گرفت😢/
/هلن دستشو روی کمر کوک گذاشت=باشه پسر تو تقصیر نداشتی .مشکلی نیست ناراحت نشو
_من تجاوز کردم حالیتههههههه
/چنان دادش بلند بود که هلن به خودش جمع شد و کنار رفت
_نترس کوچولو باهات کاری ندارم
=کوچولو عمته من ۱۸ سالمه
_هه خب بچه ای
=تو چند ساله ای
_۲۳ سال
/😑من خواستم توی رمان ۲۳ باشه .حله😑/
=۵ سال بزرگتری دیگه کروکودیل
_به کی میگی کروکودیل هاااا
/ کیم/نانا_هییی کوک توییی
_بله هالمونی خودتی
/هالمونی به کره ای میشه مادربزرگ❤
.
//_هی پسر این دختر دیگه کیه😐
از دید کوک...
_دیدم که کیم نانا داره چپ چپ نگامون میکنه زود از پشت هلن بغل کردم
اون یعنی هلن دوست دخترمههه😆
دیدم که هلن با یک نگاه وحشتناک بهم نگاه کرد گرفتم قراره منو بکشه ولی کمرشو کمی فشار دادم و اونم گرفت که وقتش نیست
//_که شما دوست هم هستین.
کوک چند بار بهت گفتم خودتو با این جور دخترا عذاب نده
_هلن دختر بدی نیست
_//هه اون یکی هم بد نبود
_چند بار بهتون بگم سانی بد نبود سرطان گرفت
//_دروغ به من میگی این هم مثل اون دختر جندست .و خارجی هم هست هیممممم
از دید هلن.
/اینا داشتن راجب من اینطور حرف میزدن .از لحن این پسره فهمیدم مادربزرگشون ایشونه باید بعدا بپرسم باید حتی بدونم اسمش چیه.
گرم گرفتم و یک گارد این زنیکه بزرگه ولی داشت خیلی اضافه زر میزد
_هوی من جنده نیستمممم
من مسلمونممم .اگه فکر میکنی که برا جندگی اومدم خودتو دار بزن چون دروغه منم الان میرم از این اقا کمک گرفتم همین.
از دید کوک...
با دادی که زد و حرفاش قلبم اومد دهنم این دیگه کیه .
//_واقا؟ کوک چرا دروغ گفتی هاااا
_ببخشید هالمونی 😥
تا قسمت بعد😏
من یک بار عاشق یک دختری شدم
/ببینید عشقولیا اگه میخواین تا ته ای رمانو حالی شین این قسمتو قشنگ بخونین🤕❤باتشکر/
اون دختر تموم عشقم شده بود .
و تمام من از اون پر بود
عشقمون یکروز ته کشید
ما چند سال عاشق هم بودیم
یکروز زد به سرم
یک هفته خبری ازش نبود و اخرین بار داشت به یک پسر لب میداد
برام عذاب بود
بردمش خونم
تا حالا همچین اتفاقی نیوفتاده بود
باهاش رابطه برقرار کردم
انقدر که خودمم داشتم بیهوش میشدم
بردمش بیمارستان
چند روز بستری بود
حالش وخیم بود
جوری که دکتر گفت .نمیتونه بچه دار شه
برام شک اومد.
اخه دکترا خیل راحت گفتن
ولش کردم بازم عشقشو به جون گرفتم
بچه ی بی پدرو مادری بود
سانی دختری که قلبمو مال خودش کرده بود
بازم ندیدمش
و
=هلن=خب و و چییی
_وقتی پیداش کردم توی بیمارستان سرطانی پیداش کردم
شیمی درمانی شده بود
رنگو رویی نداشت
اون اخرین بار بود .اخرین باری که باعث شد از بین برم
اون اخرین عملشو کرد و من فقط ۲ دیقه دیدمش و سرفه های سنگینشو دیدم
/اینجا کوک بغض کرد و دیگه بقیشو نگفت .و سرشو دستش گرفت😢/
/هلن دستشو روی کمر کوک گذاشت=باشه پسر تو تقصیر نداشتی .مشکلی نیست ناراحت نشو
_من تجاوز کردم حالیتههههههه
/چنان دادش بلند بود که هلن به خودش جمع شد و کنار رفت
_نترس کوچولو باهات کاری ندارم
=کوچولو عمته من ۱۸ سالمه
_هه خب بچه ای
=تو چند ساله ای
_۲۳ سال
/😑من خواستم توی رمان ۲۳ باشه .حله😑/
=۵ سال بزرگتری دیگه کروکودیل
_به کی میگی کروکودیل هاااا
/ کیم/نانا_هییی کوک توییی
_بله هالمونی خودتی
/هالمونی به کره ای میشه مادربزرگ❤
.
//_هی پسر این دختر دیگه کیه😐
از دید کوک...
_دیدم که کیم نانا داره چپ چپ نگامون میکنه زود از پشت هلن بغل کردم
اون یعنی هلن دوست دخترمههه😆
دیدم که هلن با یک نگاه وحشتناک بهم نگاه کرد گرفتم قراره منو بکشه ولی کمرشو کمی فشار دادم و اونم گرفت که وقتش نیست
//_که شما دوست هم هستین.
کوک چند بار بهت گفتم خودتو با این جور دخترا عذاب نده
_هلن دختر بدی نیست
_//هه اون یکی هم بد نبود
_چند بار بهتون بگم سانی بد نبود سرطان گرفت
//_دروغ به من میگی این هم مثل اون دختر جندست .و خارجی هم هست هیممممم
از دید هلن.
/اینا داشتن راجب من اینطور حرف میزدن .از لحن این پسره فهمیدم مادربزرگشون ایشونه باید بعدا بپرسم باید حتی بدونم اسمش چیه.
گرم گرفتم و یک گارد این زنیکه بزرگه ولی داشت خیلی اضافه زر میزد
_هوی من جنده نیستمممم
من مسلمونممم .اگه فکر میکنی که برا جندگی اومدم خودتو دار بزن چون دروغه منم الان میرم از این اقا کمک گرفتم همین.
از دید کوک...
با دادی که زد و حرفاش قلبم اومد دهنم این دیگه کیه .
//_واقا؟ کوک چرا دروغ گفتی هاااا
_ببخشید هالمونی 😥
تا قسمت بعد😏
۸.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.