ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
𝑝𝑎𝑟𝑡 31
صبح ساعت ۹صبح
ویو ا.ت
صبح با برخورد نور که چشمام رو باز کردن کمی چشام رو مالیدم که دید به اطراف داشته باشم که با جای خالی نامجون مواجه شدم از تختم بلند شدم که نامه ای توجه ام رو جلب مرد اچ بازش کردم
«سلام پرنسسم من امروز زود رفتم سرکار صبحونه رو بخورم حواست باشه اگه دردت اومد بهم زنگ بزنی و اگه نزنی من میدونم و تو مراقب خودت باش خدافظ »
بعد از خوردن لبخندی به روی لبم کاشته شد و به سمت رفتم دست شویی رفتم کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم لباس رو پوشیدم نمیخواستم شلوغش کنم امروز دادگاه داشتم وکیل خانم لی بودم میخواست از شوهر جدا شه جون بهش خیانت کرده خلاصه رفتم پایین و صبحونه رو خوردن و به سمت ماشین رفتم و بعد از سوار شدن به سمت دادگاه راه افتادم
۲ساعت بعد
بعد کلی کلی حرف زدن رفتم بیرون تصمیم گرفتم اول برم پارک بعد از خارج شدن از دادگاه به سمت ماشین رفتم و سوار ماشین شدم به سمت پارک حرکت کردم قبل از رفتن به سمت پارک یک آیس کافی گرفتم و رفتم سمت صندلی پارک رفتم نشستم و به بچها نگاه میکردم به بچه علاقه داشتم و ولی نمی دونستم مادر خوبی میشم یانه ولی تصمیم گرفتم مادر بودنو بچشم پس رفتم خونه.و.........
𝑝𝑎𝑟𝑡 31
صبح ساعت ۹صبح
ویو ا.ت
صبح با برخورد نور که چشمام رو باز کردن کمی چشام رو مالیدم که دید به اطراف داشته باشم که با جای خالی نامجون مواجه شدم از تختم بلند شدم که نامه ای توجه ام رو جلب مرد اچ بازش کردم
«سلام پرنسسم من امروز زود رفتم سرکار صبحونه رو بخورم حواست باشه اگه دردت اومد بهم زنگ بزنی و اگه نزنی من میدونم و تو مراقب خودت باش خدافظ »
بعد از خوردن لبخندی به روی لبم کاشته شد و به سمت رفتم دست شویی رفتم کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم لباس رو پوشیدم نمیخواستم شلوغش کنم امروز دادگاه داشتم وکیل خانم لی بودم میخواست از شوهر جدا شه جون بهش خیانت کرده خلاصه رفتم پایین و صبحونه رو خوردن و به سمت ماشین رفتم و بعد از سوار شدن به سمت دادگاه راه افتادم
۲ساعت بعد
بعد کلی کلی حرف زدن رفتم بیرون تصمیم گرفتم اول برم پارک بعد از خارج شدن از دادگاه به سمت ماشین رفتم و سوار ماشین شدم به سمت پارک حرکت کردم قبل از رفتن به سمت پارک یک آیس کافی گرفتم و رفتم سمت صندلی پارک رفتم نشستم و به بچها نگاه میکردم به بچه علاقه داشتم و ولی نمی دونستم مادر خوبی میشم یانه ولی تصمیم گرفتم مادر بودنو بچشم پس رفتم خونه.و.........
۵.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.