پارت ۱۷ Stealing under the pretext of love
جانگکوک=نه بی بی شما دخالت نکن
و دوباره این دست بی صاحابو کشید و با خودش برد از پله ها بالا رفتیم و در یه اتاقی رو باز کرد و به داخل هُلم داد
جانگکوک=اینقدر اینجا میمونی تا آدم بشی...
مایا=دیوونه ی روانی من باید برم خونه...خواهرم تنهاست عوضی نمیتونم اینجا بمونم
جانگکوک=این چیزا به من ربطی نداره...
مایا=توروخدا بزار برم باشه بابا معذرت میخوام حالا دیگه بزار برم
جانگکوک=این معذرت خواهی الان دیگه به کارِت نمیاد
مایا=عقده ای آخه با من چیکار داری؟ اصلا من به چه دردت میخورم؟
جانگکوک=بالاخره به یه دردی میخوری...
(از اتاق خارج شد و در رو قفل کرد. ای بابا گیر عجب آدم سیریش و دیوونه ای افتادما اتاق رو نگاه کردم راه در رو نداشت بدبختی اینجاست که پنجره اش هم قفل بود اتاق بزرگ و قشنگی بود کفِش قالی پهن کرده بودن و یه تخت بزرگ هم یه گوشه گذاشته بود چند تا قاب شعر هم به دیوار آویزون کرده بود یه کمد شیشه ای بزرگ هم یه گوشه گذاشته بود و یه میز آرایشی هم بود که البته جز یه آینه بزرگ چیزی روش نبود فکر کنم فهمیده من عطر دوست دارم جایی اوردتم که عطر نداره روی تخت نشستم و تازه وقت کردم به درد دنده ام فکر کنم لباسمو دادم بالا و از چیزی که دیدم تعجب کردم یه هاله بزرگ کبودی روی دنده هام ایجاد شده بود بدجوری ورم کرده بود وای اینو دیگه کجای دلم بزارم؟ فکر کنم شکسته یا حداقل ترک برداشته بخاطر همین انقدر درد میکنه روی تخت دراز کشیدم فعلا که زندانیم کاری هم نمیتونم بکنم این درد هم امونمو بریده عجب روز گندی بود اون سهون عوضی هم یه لحظه دلش به حال من نسوخت ببینه چی به سرم میاد از درد به خودم میپیچیدم و نمیدونستم باید چیکار کنم خدایا عجب غلطی کردم یک ساعت درد کشیدم وای خدایا لیا چیشده؟ چیکار کنم؟ اونقدر فکر کردم و درد کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برد.....
صدا هایی رو اطرافم میشنیدم ولی اونقدر خسته بودم که نای باز کردن چشامو نداشتم
×=جانگکوک ببین واسه خودت دردسر درست کردیا
جانگکوک=خفه حرف نباشه در هر حال من باعث شدم اینطوری بشه
×=بابا خب همون اول ولش میکردی بره دیگه
جانگکوک=نه من حالا حالا ها با این دختره کار دارم
×=جانگکوک حالا این چی هست که واسش نقشه هم بکشی...بیخیال بابا پسر...من نمیتونم تو روش نگاه کنم اونوفت تو از اون فکرا در موردش میکنی؟
جانگکوک=اولا تو گوهرشناس خوبی نیستی در ثانی کی گفته از اون فکرا درموردش دارم ؟
×=پس میخوای ثواب کنی
جانگکوک=تو فکر کن آره
×=تو آدم نیستی که دنبال ثوابش باشی
جانگکوک=خفه شو پسر حوصله اتو ندارم
×=حالا چرا بیدار نمیشه؟ ۳ روزه اینجا بستریه
اینا چی میگفتن؟ مگه من کجام که ۳ روزه بستریم؟.........................
و دوباره این دست بی صاحابو کشید و با خودش برد از پله ها بالا رفتیم و در یه اتاقی رو باز کرد و به داخل هُلم داد
جانگکوک=اینقدر اینجا میمونی تا آدم بشی...
مایا=دیوونه ی روانی من باید برم خونه...خواهرم تنهاست عوضی نمیتونم اینجا بمونم
جانگکوک=این چیزا به من ربطی نداره...
مایا=توروخدا بزار برم باشه بابا معذرت میخوام حالا دیگه بزار برم
جانگکوک=این معذرت خواهی الان دیگه به کارِت نمیاد
مایا=عقده ای آخه با من چیکار داری؟ اصلا من به چه دردت میخورم؟
جانگکوک=بالاخره به یه دردی میخوری...
(از اتاق خارج شد و در رو قفل کرد. ای بابا گیر عجب آدم سیریش و دیوونه ای افتادما اتاق رو نگاه کردم راه در رو نداشت بدبختی اینجاست که پنجره اش هم قفل بود اتاق بزرگ و قشنگی بود کفِش قالی پهن کرده بودن و یه تخت بزرگ هم یه گوشه گذاشته بود چند تا قاب شعر هم به دیوار آویزون کرده بود یه کمد شیشه ای بزرگ هم یه گوشه گذاشته بود و یه میز آرایشی هم بود که البته جز یه آینه بزرگ چیزی روش نبود فکر کنم فهمیده من عطر دوست دارم جایی اوردتم که عطر نداره روی تخت نشستم و تازه وقت کردم به درد دنده ام فکر کنم لباسمو دادم بالا و از چیزی که دیدم تعجب کردم یه هاله بزرگ کبودی روی دنده هام ایجاد شده بود بدجوری ورم کرده بود وای اینو دیگه کجای دلم بزارم؟ فکر کنم شکسته یا حداقل ترک برداشته بخاطر همین انقدر درد میکنه روی تخت دراز کشیدم فعلا که زندانیم کاری هم نمیتونم بکنم این درد هم امونمو بریده عجب روز گندی بود اون سهون عوضی هم یه لحظه دلش به حال من نسوخت ببینه چی به سرم میاد از درد به خودم میپیچیدم و نمیدونستم باید چیکار کنم خدایا عجب غلطی کردم یک ساعت درد کشیدم وای خدایا لیا چیشده؟ چیکار کنم؟ اونقدر فکر کردم و درد کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برد.....
صدا هایی رو اطرافم میشنیدم ولی اونقدر خسته بودم که نای باز کردن چشامو نداشتم
×=جانگکوک ببین واسه خودت دردسر درست کردیا
جانگکوک=خفه حرف نباشه در هر حال من باعث شدم اینطوری بشه
×=بابا خب همون اول ولش میکردی بره دیگه
جانگکوک=نه من حالا حالا ها با این دختره کار دارم
×=جانگکوک حالا این چی هست که واسش نقشه هم بکشی...بیخیال بابا پسر...من نمیتونم تو روش نگاه کنم اونوفت تو از اون فکرا در موردش میکنی؟
جانگکوک=اولا تو گوهرشناس خوبی نیستی در ثانی کی گفته از اون فکرا درموردش دارم ؟
×=پس میخوای ثواب کنی
جانگکوک=تو فکر کن آره
×=تو آدم نیستی که دنبال ثوابش باشی
جانگکوک=خفه شو پسر حوصله اتو ندارم
×=حالا چرا بیدار نمیشه؟ ۳ روزه اینجا بستریه
اینا چی میگفتن؟ مگه من کجام که ۳ روزه بستریم؟.........................
۱۵.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.