فیک «اون دوست دخترمه» part 19
ات: چتههه داد نزننن
کوک: بیا کراواتمو ببند خراب شده بسته نمیشه
ات: باشه….بیا تموم شد انقدر دادو هوار نداشت
کوک: مرسی…دستمو بگیر بریم
ات: اوهوم
ات ویو
دست کوک رو گرفتم داشتیم از پله ها میرفتیم پایین همه ی نگاها رو ما بود سعی کردم معذب نشم و ظاهرو حفظ کنم ولی حس عجیبی داشتم وقتی بغل کوک بودم برگشتم کوک رو نگاه کردم و اونم متوجه شد و با لبخند نگام کرد مطمعنم دیگه الان همه فکر میکنن ما قرار میزاریم
کوک: اهااا بچه ها اونجان بیا بریم پیششون
ات: بریم
جیمین : سلا…وایییی چه دختر گوگولی ای
تهیونگ: هیونگگگگ
جیمین : خب چیه مگه بامزس (زیر لب)….کوک معرفی نمیکنی؟
کوک: سلام بچه ها….اون دوست دخترمه (عه اسم فیک)اسمش ات…کیم ات
تهیونگ : سلام ات من تهیونگم
جیمین: منم جیمینم خوشبختم
ات: منم همینطور
نامجون: سلام ات
ات: سلام
جیمین : شما دوتا همو میشناسین ؟
نامجون: یجورایی قبلا یه بار دیدمش
جیمین : اهااا
ات: من میرم نوشیدنی بیارم
نامجون: منم میام کمکت…
کوک: هیونگ مگه قرارنبود در مورد سهاما حرف بزنیم
نامجون: بعدا هم میتونیم حرف بزنیم
کوک: نه الان بیا حرف بزنیم بعدش ات میاد نمیشه
نامجون: خیلی خب باشه
ات ویو
رفتم نوشیدنی بیارم نامجون میخواست باهام بیاد و کاملا متوجه شدم که کوک برای چی این بهونه رو اورد…داشتم نوشیدنی هارو میبردم و با خودم حرف میزدم که یهو خوردم به یه پسره ای و نوشیدنی ها ریخت به کتش شانسو ببین
پسره: هی جلوتو نمیبینی؟
ات: معذرت میخوام
پسره : میدونی این کت چقدر گرونه چجوری میخوای یکی عین اینو برام بگیری کلفت بدبخت
ات: هی من کلفت نیستم
پسره : به من چه کتم خراب شه دختره هرزه بیا اینجا
کوک ویو
حس کردم صدای داد میاد رفتم ببینم کی داره جشنو بهم میریژه که دیدم یکی میخواد ات رو بزنه رگ های عصبانیتم زد بیرون و رفتم سراغ پسره
پسره : جونگ کوک اومدی داداش این کلفتو اخراج کن
کوک: مرتیکه به کی میگی کلفت ؟ اون دوست دخترمه غلط کردی روش دست بلند میکنی گمشو بیرون دیگه ام این ورا پیدات نشه
ات:(بغض کرده)
کوک: تو خوبی ؟
ات: اوهوم
کوک: گریه نکن عزیزم
ات: چرا میگی عزیزم
کوک: بزار یچیزیو روشن کنم من اگه هر رفتاری انجام بدم هرچیزی صدات کنم نیازی نیست بیرون از جمع توعم همون کارو کنی هر وقت حس کردی میخوای میتونی انجامش بدی
ات: اوهوم…ممنون بابت این
کوک : به عنوان دوست پسرت وظیفم بود عزیزم
ات: (یه لبخند ملیح میزنه و دست جونگ کوک رو میگیره و برمیگردن پیش بقیه)
اینم قولی که بهتون داده بودم حالا وقته اشتیه بیاید اشتی کنید با ادمینتون🌝✨
کوک: بیا کراواتمو ببند خراب شده بسته نمیشه
ات: باشه….بیا تموم شد انقدر دادو هوار نداشت
کوک: مرسی…دستمو بگیر بریم
ات: اوهوم
ات ویو
دست کوک رو گرفتم داشتیم از پله ها میرفتیم پایین همه ی نگاها رو ما بود سعی کردم معذب نشم و ظاهرو حفظ کنم ولی حس عجیبی داشتم وقتی بغل کوک بودم برگشتم کوک رو نگاه کردم و اونم متوجه شد و با لبخند نگام کرد مطمعنم دیگه الان همه فکر میکنن ما قرار میزاریم
کوک: اهااا بچه ها اونجان بیا بریم پیششون
ات: بریم
جیمین : سلا…وایییی چه دختر گوگولی ای
تهیونگ: هیونگگگگ
جیمین : خب چیه مگه بامزس (زیر لب)….کوک معرفی نمیکنی؟
کوک: سلام بچه ها….اون دوست دخترمه (عه اسم فیک)اسمش ات…کیم ات
تهیونگ : سلام ات من تهیونگم
جیمین: منم جیمینم خوشبختم
ات: منم همینطور
نامجون: سلام ات
ات: سلام
جیمین : شما دوتا همو میشناسین ؟
نامجون: یجورایی قبلا یه بار دیدمش
جیمین : اهااا
ات: من میرم نوشیدنی بیارم
نامجون: منم میام کمکت…
کوک: هیونگ مگه قرارنبود در مورد سهاما حرف بزنیم
نامجون: بعدا هم میتونیم حرف بزنیم
کوک: نه الان بیا حرف بزنیم بعدش ات میاد نمیشه
نامجون: خیلی خب باشه
ات ویو
رفتم نوشیدنی بیارم نامجون میخواست باهام بیاد و کاملا متوجه شدم که کوک برای چی این بهونه رو اورد…داشتم نوشیدنی هارو میبردم و با خودم حرف میزدم که یهو خوردم به یه پسره ای و نوشیدنی ها ریخت به کتش شانسو ببین
پسره: هی جلوتو نمیبینی؟
ات: معذرت میخوام
پسره : میدونی این کت چقدر گرونه چجوری میخوای یکی عین اینو برام بگیری کلفت بدبخت
ات: هی من کلفت نیستم
پسره : به من چه کتم خراب شه دختره هرزه بیا اینجا
کوک ویو
حس کردم صدای داد میاد رفتم ببینم کی داره جشنو بهم میریژه که دیدم یکی میخواد ات رو بزنه رگ های عصبانیتم زد بیرون و رفتم سراغ پسره
پسره : جونگ کوک اومدی داداش این کلفتو اخراج کن
کوک: مرتیکه به کی میگی کلفت ؟ اون دوست دخترمه غلط کردی روش دست بلند میکنی گمشو بیرون دیگه ام این ورا پیدات نشه
ات:(بغض کرده)
کوک: تو خوبی ؟
ات: اوهوم
کوک: گریه نکن عزیزم
ات: چرا میگی عزیزم
کوک: بزار یچیزیو روشن کنم من اگه هر رفتاری انجام بدم هرچیزی صدات کنم نیازی نیست بیرون از جمع توعم همون کارو کنی هر وقت حس کردی میخوای میتونی انجامش بدی
ات: اوهوم…ممنون بابت این
کوک : به عنوان دوست پسرت وظیفم بود عزیزم
ات: (یه لبخند ملیح میزنه و دست جونگ کوک رو میگیره و برمیگردن پیش بقیه)
اینم قولی که بهتون داده بودم حالا وقته اشتیه بیاید اشتی کنید با ادمینتون🌝✨
۳۶.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.