وقتی در عالم خواب
وقتی در عالم خواب
زندگی میکردم
کابوس ها خفه ام میکردند
مانع نفس کشیدنم میشدند
چیزی نمی شنیدم
نمیدیدم
که به ناگاه با دیدن تو
عشق را فهمیدم
در خانه ی کوچکی
که تو با عشق ان را ساختی
به دیوارهایش با محبتت رنگ زدی
سقفش را با روح پاکت جلا دادی
با مهر دستم را گرفتی
مرا انجا پروراندی
و بیدارم کردی
وقتی به خود امدم
که در اغوشت بودم...
زیحا
(کپی=ممنوع)
زندگی میکردم
کابوس ها خفه ام میکردند
مانع نفس کشیدنم میشدند
چیزی نمی شنیدم
نمیدیدم
که به ناگاه با دیدن تو
عشق را فهمیدم
در خانه ی کوچکی
که تو با عشق ان را ساختی
به دیوارهایش با محبتت رنگ زدی
سقفش را با روح پاکت جلا دادی
با مهر دستم را گرفتی
مرا انجا پروراندی
و بیدارم کردی
وقتی به خود امدم
که در اغوشت بودم...
زیحا
(کپی=ممنوع)
۳.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲