𝓜𝔂 𝓼𝓱𝓪𝓻𝓮 𝓸𝓯 𝔂𝓸𝓾..♡
سهم من از تو...♡
ₚ₃
بخش اول:"آخرین هدیه"
ته یانگ:"بانو..من حال شما رو درک میکنم که عصبی هستین ولی..بهتره ک
دایانا:"ته یانگ..اگه میخوای راجب این موضوع چیزی بگی..لطفا ی دلیل بیار..دلیلی که با عقل و منطق جور دربیاد.."
ته یانگ:"ممکنه که ایشون باشن چون توی روز حادثه..حضور نداشتن."
دایانا:"اینکه نیاد دلیلی برای من نمیشه..برو بیرووننن..به اندازه کافی عصبیم کردین..لطفا از جلوی چشمام گمشو!"
ته یانگ بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد.
دایانا روی صندلی نشست،دستشو روی پیشونیش گذاشت(کلافه)
"فضای اتاق کاملا ساکت بود و فقط صدای تیک تاک ساعت توی اتاق پیچیده بود.. هضم این اتفاقات براش مشکل بود..کلی سوال تو ذهنش به وجو اومده بود..که تنها جوابشو یک نفر میدونست:"
پارک جیمین!"
کشوی کنار میز رو باز کرد...کتابی که داخلش بود رو دراورد بازش کرد و با دیرن اون گل رز خشک شده قطره اشکی از چشمش روی صفحه افتاد."
۱۴نوامبر.سال۲۰۲۸:
فلش بک:
جیهوپ:"اهههه.خسته شدم..نامجون،یونگی و کوک،جین کی از کمپانی برمیگردن؟"
نامجون مشغول کتاب خوندن بود.
نامجون:" ۱ساعته دیگه..چته جیهوپ..چیکارشون داری؟"
جیهوپ:"امم..خب من امروز کافه با دایانا قرار دارم و..."
جیمین:"چی..چرا..اصن به چه بهونه ای باهاش قرار گذاشتی..چه دلیلی داره که ببینیش؟!"(داد)
تهیونگ:"چته جیمین..مگه یادت رفته جیهوپ دایانا رو دوست داره"
جیمین:"اوه درسته..من..واقعا..متاسفم..نباید سرت داد میزدم جیهوپ"
جیهوپ:"عب نداره بجای عذر خواهی بهم بگو چی براش ببرم..میخوام یه چیزی به عنوان کادو بهش بدم..یه چیزی که بتونم با دادنش بهش بفهمونم که دوسش دارم."
جیمین:"نمیدونم..خودت یه فکری بکن..من میرم"
"پالتوشو از روی مبل برداشت و به طرف در رفت."
تهیونگ:"کجا؟؟.."
"بدون پاسخ دادن به سوال تهیونگ از خوابگاه خارج شد"
نامجون:"چشه این جیهوپ؟..نکنه باهم بحثتون شده؟"
جیهوپ:"نه اخر چرا باید باهم دعوا کنیم!.ولش کن..بهم بگو چیکار کنم؟"
تهیونگ:"خب میتونی چیزی که دوست داره رو برلش بخری..مثلا گل مورد علاقشو بخر"
جیهوپ:"دایانا گل رز دوست داره اما..گل تنها کافی نیست.."
نامجون داد زد:"فهمیدممممممم!!"
جیهوپ و تهیونگ باهم:"چتههههههه!"
نامجون:"براش کتاب بخر..دخترا عاشق کتاب خوندنن..مخصوصا اگه با موضوع مورد علاقشون باشه!"
جیهوپ:"فکر خوبیه..دایانا کتابای رمان عاشقانه خیلی دوست داره..پس براش هم کتابی که دوست داره رو میخرم هم گل مورد علاقشو!"
ₚ₃
بخش اول:"آخرین هدیه"
ته یانگ:"بانو..من حال شما رو درک میکنم که عصبی هستین ولی..بهتره ک
دایانا:"ته یانگ..اگه میخوای راجب این موضوع چیزی بگی..لطفا ی دلیل بیار..دلیلی که با عقل و منطق جور دربیاد.."
ته یانگ:"ممکنه که ایشون باشن چون توی روز حادثه..حضور نداشتن."
دایانا:"اینکه نیاد دلیلی برای من نمیشه..برو بیرووننن..به اندازه کافی عصبیم کردین..لطفا از جلوی چشمام گمشو!"
ته یانگ بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد.
دایانا روی صندلی نشست،دستشو روی پیشونیش گذاشت(کلافه)
"فضای اتاق کاملا ساکت بود و فقط صدای تیک تاک ساعت توی اتاق پیچیده بود.. هضم این اتفاقات براش مشکل بود..کلی سوال تو ذهنش به وجو اومده بود..که تنها جوابشو یک نفر میدونست:"
پارک جیمین!"
کشوی کنار میز رو باز کرد...کتابی که داخلش بود رو دراورد بازش کرد و با دیرن اون گل رز خشک شده قطره اشکی از چشمش روی صفحه افتاد."
۱۴نوامبر.سال۲۰۲۸:
فلش بک:
جیهوپ:"اهههه.خسته شدم..نامجون،یونگی و کوک،جین کی از کمپانی برمیگردن؟"
نامجون مشغول کتاب خوندن بود.
نامجون:" ۱ساعته دیگه..چته جیهوپ..چیکارشون داری؟"
جیهوپ:"امم..خب من امروز کافه با دایانا قرار دارم و..."
جیمین:"چی..چرا..اصن به چه بهونه ای باهاش قرار گذاشتی..چه دلیلی داره که ببینیش؟!"(داد)
تهیونگ:"چته جیمین..مگه یادت رفته جیهوپ دایانا رو دوست داره"
جیمین:"اوه درسته..من..واقعا..متاسفم..نباید سرت داد میزدم جیهوپ"
جیهوپ:"عب نداره بجای عذر خواهی بهم بگو چی براش ببرم..میخوام یه چیزی به عنوان کادو بهش بدم..یه چیزی که بتونم با دادنش بهش بفهمونم که دوسش دارم."
جیمین:"نمیدونم..خودت یه فکری بکن..من میرم"
"پالتوشو از روی مبل برداشت و به طرف در رفت."
تهیونگ:"کجا؟؟.."
"بدون پاسخ دادن به سوال تهیونگ از خوابگاه خارج شد"
نامجون:"چشه این جیهوپ؟..نکنه باهم بحثتون شده؟"
جیهوپ:"نه اخر چرا باید باهم دعوا کنیم!.ولش کن..بهم بگو چیکار کنم؟"
تهیونگ:"خب میتونی چیزی که دوست داره رو برلش بخری..مثلا گل مورد علاقشو بخر"
جیهوپ:"دایانا گل رز دوست داره اما..گل تنها کافی نیست.."
نامجون داد زد:"فهمیدممممممم!!"
جیهوپ و تهیونگ باهم:"چتههههههه!"
نامجون:"براش کتاب بخر..دخترا عاشق کتاب خوندنن..مخصوصا اگه با موضوع مورد علاقشون باشه!"
جیهوپ:"فکر خوبیه..دایانا کتابای رمان عاشقانه خیلی دوست داره..پس براش هم کتابی که دوست داره رو میخرم هم گل مورد علاقشو!"
۶.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.