'شوالیه'
'شوالیه'
"part 30"
______________________
بازهم اشکام به خودشون اجازه ی جاری شدن دادن.احساس کردم مایع گرمی از پیشونیم در حاله جاری شدنه.با
تعجب زخم سرمو
لمس کردم.چرا رنگ خونم سیاهه؟
من:من چم شده؟یکی بهم بگه من یه خوناشام نیستم؟چرا
ساکتین؟خواهش میکنم بگین من یه هیوال نیستم.من جونگکوکم یه
پسر عادی.من میخام برگردم خونه...
گریه اجازه ی بیشتر حرف زدنو بهم نداد.دیگه حتی از گریه کردن
جلوی اون همه آدم ترسی نداشتم.برام اهمیتی نداشت که کسی
گریموببینه ومسخرم کنه.اون لحظه هیچ چیز جز برگشتن به خونه
برام اهمیتی نداشت.حاضر بودم همه چیمو فدا کنم فقط برگردم
پیش خانوادم.یه گوشه نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم.اون پسر
اومد و پیشم نشست.نمیدونستم از خودم فرار کنم یا از اینا.اما به
نظر بی خطرمیومدن.هرچند هنوزم به طور کامل باور نکردم
پسر:معذرت میخام که بهت گفتم دیوونه
_چیه؟داری برام دلسوزی میکنی؟
_من بیون بکهیونم واسمه تو؟
_جونگکوک
_احساس میکنم اسمتو یه جایی شنیدم.ببینم توام یه شوالیه
هستی؟
_من فقط یه دانش آموزم
_پس چجوری سر از اینجا درآوردی؟
_ماجراش یکم طوالنیه.تومیدونی چجوری باید از اینجا خالص
شم؟من خوناشام نیستم
_خودت تا االن متوجه شدی که هستی
_نمیخام دربارش فکر کنم.درباره ی یه چیز دیگه حرف
بزن.هرچی به جز خوناشام
_خب مثال چی بگم؟
_چرا اینجایین؟
_هووووووم ماجرای ماهم طولانیه.ما تو یه سرزمینی به اسمه
امپریوس زندگی میکنیم.
___________________
🌑
"part 30"
______________________
بازهم اشکام به خودشون اجازه ی جاری شدن دادن.احساس کردم مایع گرمی از پیشونیم در حاله جاری شدنه.با
تعجب زخم سرمو
لمس کردم.چرا رنگ خونم سیاهه؟
من:من چم شده؟یکی بهم بگه من یه خوناشام نیستم؟چرا
ساکتین؟خواهش میکنم بگین من یه هیوال نیستم.من جونگکوکم یه
پسر عادی.من میخام برگردم خونه...
گریه اجازه ی بیشتر حرف زدنو بهم نداد.دیگه حتی از گریه کردن
جلوی اون همه آدم ترسی نداشتم.برام اهمیتی نداشت که کسی
گریموببینه ومسخرم کنه.اون لحظه هیچ چیز جز برگشتن به خونه
برام اهمیتی نداشت.حاضر بودم همه چیمو فدا کنم فقط برگردم
پیش خانوادم.یه گوشه نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم.اون پسر
اومد و پیشم نشست.نمیدونستم از خودم فرار کنم یا از اینا.اما به
نظر بی خطرمیومدن.هرچند هنوزم به طور کامل باور نکردم
پسر:معذرت میخام که بهت گفتم دیوونه
_چیه؟داری برام دلسوزی میکنی؟
_من بیون بکهیونم واسمه تو؟
_جونگکوک
_احساس میکنم اسمتو یه جایی شنیدم.ببینم توام یه شوالیه
هستی؟
_من فقط یه دانش آموزم
_پس چجوری سر از اینجا درآوردی؟
_ماجراش یکم طوالنیه.تومیدونی چجوری باید از اینجا خالص
شم؟من خوناشام نیستم
_خودت تا االن متوجه شدی که هستی
_نمیخام دربارش فکر کنم.درباره ی یه چیز دیگه حرف
بزن.هرچی به جز خوناشام
_خب مثال چی بگم؟
_چرا اینجایین؟
_هووووووم ماجرای ماهم طولانیه.ما تو یه سرزمینی به اسمه
امپریوس زندگی میکنیم.
___________________
🌑
۱.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.