سناریو(درخواستی)
ری اکشن تی اکس تی وقتی که...
وقتی نوزده سالته و اونا ۲۹سالشونه میگی چجوری میشه با این فاصله سنی دوسم داشته باشی..؟
یونجون:اونو باید قلبت پاسخگو باشه که منو جذب خودش کرده!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:نزدیک لبات میشه و میگه خودمم موندم بیبی که چرا اینقد با این فاصله سنی روانیتم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:چاگی تو عشق عدد سن مهم نیستم مهم علایقه که شروع شده و تو قلبم ریشه گرفته!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:میخنده نزدیکت میشه و میگه میخوای نشونت بدم؟(خمار)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:از لبت عمیق میبوسه و میگه به خاطر اینکه تو قشنگ ترین موجود تو این زمینی:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(2)
وقتی عکس اتاق قبلمون رو میبینن که همش عکس اونه...
یونجون:میخنده که صداشو میشنوی بدو بدو میای اتاق و وقتی میبینی داره میخنده خجالت میکشی و میگی خیلی بدی یونجون!
برمیگرده سمتت تورو میرسونه به دیوار و عمیق شروع میکنه به بوسیدنت:)!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:از اینکه عاشقته به خودش افتخار میکنه:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:از اتاق درمیاد میاد آشپزخونه از پشت بغلت میکنه که تعجب میکنی و میخندی و میگی ها چیه چیشده؟
لبای گرمشو به گوشت میرسونه و آروم میگه:عاشقتم ا.ت..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:عین چی ذوق کرده میپره بالا میاد پایین که صداشو میشنوی میری دم در میستی و بهش با لبخند خیره میشی:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:با صدای بلند میگه آه بیبی تو هر روز باعث میشی این قلبم اکلیلی شه حالا بیا تمیزش کن!:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(3)
وقتی میریم بیرون ونمیذاریم اونا حتی یه چیزه کوچیک بخرن برامون همشو با پول خودمون میخریم(همیشه همین طوره)..
یونجون:بیبی بعضی موقعه ها اشکالی نداره بذار من برات بخرم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:ناراحت میشه ولی چون تو اینجور راحتی صداشو درنمیاره!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:ماهانه برات کارت به کارت میزنه و براش مهم نیست که سرش غر میزنی!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:با جدیت برات توضیح میده که این کارتو دوست نداره!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:بیب وقتی همه چی تو ماله منه پس همه چیه من مال توعه خواهش میکنم بذار هر چیزی که دوست داریو برات من بخرم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(4)
وقتی حاملهییم و خیلی کیوت راه میریم و اونا میبینن..
یونجون:اونم اداتو درمیاره که بغض میکنی زود میاد مخنده بغلت میکنه میگه ببخشید بیبی..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:بهت نگاه میکنه که میگی اره دیگه میدونم چون چاق و زشت شدم بهم اهمیت نمیدی میگه اصلا عبدا تو همجوره قشنگی زیبام:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:میاد براید استایل بغلت میکنه و میگه مگه دکتر نگفته زیاد راه نری؟؟
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:از خنده پاره میشه که با دنپایی محکم میزنیش که از دستت میگیره و میندازتت رو مبل و عمیق میبوستت!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:از کیوتیت خندش میگیره میاد محکم بغلت میگیره..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(5)
وقتی بهشون میگیم از سن کم طرفدارت بودم...
یونجون:کیوت میشه و میگه میدیدم الان فهمیدم چرا اولین قرارمون اینقد قشنگ نگام میگردی..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:میخنده و میگه پس بگو به خاطر همین اولین چیزی که ازم خواستی شمارم نبود امضام بود:)))
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:میخنده و لبتو میبوسه و میگه منم از سن کم دیونت بودم:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:میدونستم تو اولین دیدار چشات همه چیو لو میداد!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:چاگیا..خمار میشه و روت خیمه میزنه همینجوری که به لبات نزدیک میشد گفت:این خیلی خوبه پس نشونم بده...
و...(بقیشم به تههیون و ا.ت بستگی دارد!)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
وقتی نوزده سالته و اونا ۲۹سالشونه میگی چجوری میشه با این فاصله سنی دوسم داشته باشی..؟
یونجون:اونو باید قلبت پاسخگو باشه که منو جذب خودش کرده!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:نزدیک لبات میشه و میگه خودمم موندم بیبی که چرا اینقد با این فاصله سنی روانیتم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:چاگی تو عشق عدد سن مهم نیستم مهم علایقه که شروع شده و تو قلبم ریشه گرفته!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:میخنده نزدیکت میشه و میگه میخوای نشونت بدم؟(خمار)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:از لبت عمیق میبوسه و میگه به خاطر اینکه تو قشنگ ترین موجود تو این زمینی:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(2)
وقتی عکس اتاق قبلمون رو میبینن که همش عکس اونه...
یونجون:میخنده که صداشو میشنوی بدو بدو میای اتاق و وقتی میبینی داره میخنده خجالت میکشی و میگی خیلی بدی یونجون!
برمیگرده سمتت تورو میرسونه به دیوار و عمیق شروع میکنه به بوسیدنت:)!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:از اینکه عاشقته به خودش افتخار میکنه:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:از اتاق درمیاد میاد آشپزخونه از پشت بغلت میکنه که تعجب میکنی و میخندی و میگی ها چیه چیشده؟
لبای گرمشو به گوشت میرسونه و آروم میگه:عاشقتم ا.ت..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:عین چی ذوق کرده میپره بالا میاد پایین که صداشو میشنوی میری دم در میستی و بهش با لبخند خیره میشی:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:با صدای بلند میگه آه بیبی تو هر روز باعث میشی این قلبم اکلیلی شه حالا بیا تمیزش کن!:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(3)
وقتی میریم بیرون ونمیذاریم اونا حتی یه چیزه کوچیک بخرن برامون همشو با پول خودمون میخریم(همیشه همین طوره)..
یونجون:بیبی بعضی موقعه ها اشکالی نداره بذار من برات بخرم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:ناراحت میشه ولی چون تو اینجور راحتی صداشو درنمیاره!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:ماهانه برات کارت به کارت میزنه و براش مهم نیست که سرش غر میزنی!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:با جدیت برات توضیح میده که این کارتو دوست نداره!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:بیب وقتی همه چی تو ماله منه پس همه چیه من مال توعه خواهش میکنم بذار هر چیزی که دوست داریو برات من بخرم!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(4)
وقتی حاملهییم و خیلی کیوت راه میریم و اونا میبینن..
یونجون:اونم اداتو درمیاره که بغض میکنی زود میاد مخنده بغلت میکنه میگه ببخشید بیبی..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:بهت نگاه میکنه که میگی اره دیگه میدونم چون چاق و زشت شدم بهم اهمیت نمیدی میگه اصلا عبدا تو همجوره قشنگی زیبام:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:میاد براید استایل بغلت میکنه و میگه مگه دکتر نگفته زیاد راه نری؟؟
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:از خنده پاره میشه که با دنپایی محکم میزنیش که از دستت میگیره و میندازتت رو مبل و عمیق میبوستت!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:از کیوتیت خندش میگیره میاد محکم بغلت میگیره..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
درخواستی(5)
وقتی بهشون میگیم از سن کم طرفدارت بودم...
یونجون:کیوت میشه و میگه میدیدم الان فهمیدم چرا اولین قرارمون اینقد قشنگ نگام میگردی..
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سوبین:میخنده و میگه پس بگو به خاطر همین اولین چیزی که ازم خواستی شمارم نبود امضام بود:)))
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بومگیو:میخنده و لبتو میبوسه و میگه منم از سن کم دیونت بودم:)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیونینگکای:میدونستم تو اولین دیدار چشات همه چیو لو میداد!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تههیون:چاگیا..خمار میشه و روت خیمه میزنه همینجوری که به لبات نزدیک میشد گفت:این خیلی خوبه پس نشونم بده...
و...(بقیشم به تههیون و ا.ت بستگی دارد!)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
۱۹.۲k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.