رمان غریبه ترین آشنا 💕🔗
part:13
دیانا: داشتم با امیر حرف می زدم که یهویی ارسلان اومد
ارسلان: دیانا بیا بریم کارت دارم
دیانا: بله؟
ارسلان: با این اومدی؟
امیر: اره با من اومده
دیانا: امیر دستمو گرفت ولی من ولش کردم
ارسلان: بیا بریم دیانا
دیانا:
کجا میریم؟
ارسلان: بیا میگم
دیانا: اینجا کجاست ؟ اینجا که مال سال اخریاس که
دیانا: همینو گفتم ارسلان گفت بیا بشین
ارسلان: دیانا منو ببخش
دیانا: هیچی نگفتم که ارسلان.....
°• برای ادامه ی پارت پیج مارو فالو کنید •° 🫀🔗
و منتظر پارت بعدی باشینن:)
دیانا: داشتم با امیر حرف می زدم که یهویی ارسلان اومد
ارسلان: دیانا بیا بریم کارت دارم
دیانا: بله؟
ارسلان: با این اومدی؟
امیر: اره با من اومده
دیانا: امیر دستمو گرفت ولی من ولش کردم
ارسلان: بیا بریم دیانا
دیانا:
کجا میریم؟
ارسلان: بیا میگم
دیانا: اینجا کجاست ؟ اینجا که مال سال اخریاس که
دیانا: همینو گفتم ارسلان گفت بیا بشین
ارسلان: دیانا منو ببخش
دیانا: هیچی نگفتم که ارسلان.....
°• برای ادامه ی پارت پیج مارو فالو کنید •° 🫀🔗
و منتظر پارت بعدی باشینن:)
۱۰.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.