وانشات mercy night پارت1
وانشات mercy night پارت1
ا-ت ویو: ساعت از دوازده گذشته و هواپیما هنوز تو راهه. سرمو از تو گوشیم در اوردم ، اهنگو پلی کردم و به بیرون پنجره نگاه کردم. شبای ترکیه خیلی قشنگه ولی باقی عمرمو قراره تنها تو این غربت بگذرونم؟ رفیقامو خونوادم که تو تهرانن چیکار میکنن؟ اینجا قراره چجوری ازم استقبال شه؟... و کلی سوال تکراری دیگه که از پریروز تا این لحظه دارم از خودم میپرسم. تو غار خودم بودم که مهمان دار هواپیما بهم گفت:خانم فک میکردم یه ذره با قوانین اینجا آشنایید بلاخره اینجا هواپیما هسش
ا-ت:ببخشید؟
مهمان دار: استفاده از چیزای برقی مثل گوشی و هندزفری و اینجوری چیزا ممنوعه
ا-ت: چشم(طلبکار)
مهمان دار:ممنون :|
...
چند ساعت گذشت و بالاخره بیدارم کردن و گفتن برم فرودگاه، یه مرد هیکلی دیدم که داره میاد سمتم حدس میزدم یکی از آدمای داداشم باشه
اومد سمتم و چمدون و کیفو ساکم و برداشت و راه افتاد منم رفتم دنبالش تا به یه ماشین لامبور بلور شده رسیدیم و سوارش شدمو راه افتادیم
انقد بی حال بودم که به محض رسیدن به عمارت رفتم تو اتاق و گرفتم کپیدم
باید خودمو برا فردا آماده میکردم که از وقت مدرسه عقب نمونم
....
-ترکیه ساعت 07:15 صبح
نامجون ویو: دو ساله اومدم ترکیه ولی هنوزم با حال و هواش اوکی نیسم و مردمش برام غریبن
×حرکت کن
راننده:چشم
و راه افتاد...
×فریال از کجا فهمید من مواد قاچاق میکنم؟
راننده: ... (شوک زده)
×نشنیدی یه بار دیگه بپرسم
راننده:من همین الان که شما گفتید خبر دار شدم...
×پس خودت دهنشو ببند، کسی جز اون بفهمه قاطی میکنم همتونو میفرسم آسمون
راننده:چشم
همین جور که به دبیرستان معروف ترکیه که از جلوش رد میشدیم نگاه میکردم...
(ترمز شدن ماشین)
راننده:ببخشید آقا
×هواست کجاست
راننده: ya san kör mısın
-تو کوری؟
ا-ت: san benim önümdan çekilman lazım tabi
-معلومه که تو باید از سر رام بری کنار
تا اومدم ببینم دختره زبون دراز کیه از جلو ماشین رد شد و رفت، موهای طلایی لختش چشامو گرفته بود
ا-ت ویو: ملت دیوانه شدن!
وقتی رسیدم به مدرسه یه نگاهی به عظمتش انداختم و یه نفس عمیق کشیدم. وارد کلاس که شدم یه دختر تقریبا برنزه ی چش بادومی بهم برخورد کرد ک اعصابم سر اونم خورد شد
خیلی آروم و خون سرد برگشتم که جوابشو بدم دیدم داره منو نگا میکنه :/
خودشو نگا کردم کردم که یه لبخند ملیح زد و معذرت خواهی کرد منم متقابلاً یه لبخند ملیح زدم و گفتم:omromda değil
نمیدونم چرا بهم زول زده بود! اص برامم مهم نبود خیلی بیخیال خون سرد رفتم نشستم میز آخر که همون دختر اومد پیشم نشست
کیونگ مین: merhaba
-سلام
ا-ت:merhaba
-سلام
ک:benim adım kim kiyung min
-اسم من کیم کیونگ مین هسش
ک:eğar istesan sana iyi bi arkadaş
ola bilirım
-اگه میخوای میتونم دوست خوبی برات بشم
....
ا-ت ویو: ساعت از دوازده گذشته و هواپیما هنوز تو راهه. سرمو از تو گوشیم در اوردم ، اهنگو پلی کردم و به بیرون پنجره نگاه کردم. شبای ترکیه خیلی قشنگه ولی باقی عمرمو قراره تنها تو این غربت بگذرونم؟ رفیقامو خونوادم که تو تهرانن چیکار میکنن؟ اینجا قراره چجوری ازم استقبال شه؟... و کلی سوال تکراری دیگه که از پریروز تا این لحظه دارم از خودم میپرسم. تو غار خودم بودم که مهمان دار هواپیما بهم گفت:خانم فک میکردم یه ذره با قوانین اینجا آشنایید بلاخره اینجا هواپیما هسش
ا-ت:ببخشید؟
مهمان دار: استفاده از چیزای برقی مثل گوشی و هندزفری و اینجوری چیزا ممنوعه
ا-ت: چشم(طلبکار)
مهمان دار:ممنون :|
...
چند ساعت گذشت و بالاخره بیدارم کردن و گفتن برم فرودگاه، یه مرد هیکلی دیدم که داره میاد سمتم حدس میزدم یکی از آدمای داداشم باشه
اومد سمتم و چمدون و کیفو ساکم و برداشت و راه افتاد منم رفتم دنبالش تا به یه ماشین لامبور بلور شده رسیدیم و سوارش شدمو راه افتادیم
انقد بی حال بودم که به محض رسیدن به عمارت رفتم تو اتاق و گرفتم کپیدم
باید خودمو برا فردا آماده میکردم که از وقت مدرسه عقب نمونم
....
-ترکیه ساعت 07:15 صبح
نامجون ویو: دو ساله اومدم ترکیه ولی هنوزم با حال و هواش اوکی نیسم و مردمش برام غریبن
×حرکت کن
راننده:چشم
و راه افتاد...
×فریال از کجا فهمید من مواد قاچاق میکنم؟
راننده: ... (شوک زده)
×نشنیدی یه بار دیگه بپرسم
راننده:من همین الان که شما گفتید خبر دار شدم...
×پس خودت دهنشو ببند، کسی جز اون بفهمه قاطی میکنم همتونو میفرسم آسمون
راننده:چشم
همین جور که به دبیرستان معروف ترکیه که از جلوش رد میشدیم نگاه میکردم...
(ترمز شدن ماشین)
راننده:ببخشید آقا
×هواست کجاست
راننده: ya san kör mısın
-تو کوری؟
ا-ت: san benim önümdan çekilman lazım tabi
-معلومه که تو باید از سر رام بری کنار
تا اومدم ببینم دختره زبون دراز کیه از جلو ماشین رد شد و رفت، موهای طلایی لختش چشامو گرفته بود
ا-ت ویو: ملت دیوانه شدن!
وقتی رسیدم به مدرسه یه نگاهی به عظمتش انداختم و یه نفس عمیق کشیدم. وارد کلاس که شدم یه دختر تقریبا برنزه ی چش بادومی بهم برخورد کرد ک اعصابم سر اونم خورد شد
خیلی آروم و خون سرد برگشتم که جوابشو بدم دیدم داره منو نگا میکنه :/
خودشو نگا کردم کردم که یه لبخند ملیح زد و معذرت خواهی کرد منم متقابلاً یه لبخند ملیح زدم و گفتم:omromda değil
نمیدونم چرا بهم زول زده بود! اص برامم مهم نبود خیلی بیخیال خون سرد رفتم نشستم میز آخر که همون دختر اومد پیشم نشست
کیونگ مین: merhaba
-سلام
ا-ت:merhaba
-سلام
ک:benim adım kim kiyung min
-اسم من کیم کیونگ مین هسش
ک:eğar istesan sana iyi bi arkadaş
ola bilirım
-اگه میخوای میتونم دوست خوبی برات بشم
....
۱۹.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.