من از زمین و زمان خوردم از تو هم آری

من از زمین و زمان خوردم از تو هم آری
تویی که ورد لبت بوده دوستم داری

چقدر مضحک و تلخ است روی قول حباب
تمام زندگی ات را قمار بگذاری

تمام وعده وعیدی که داده بودی حیف
دروغ بود و نمانده است راه انکاری

شبیه سفره ی عقدم میان مجلس ختم!
میان هلهله، قرآن گرفته سر قاری

چه با لباس عروسی سیاه! می آید...
کنار من که نشد یک دو گام برداری...

چقدر نقشه کشیدم برای مجلسمان...
و شام مجلستان شد...به گریه و زاری

حلال می کنمت عشق من حلالم کن...
سلام می دهم امشب به خودکشی ،آری

فقط برای تو دلواپسم،که فردا صبح
ببینمت که سیه پوش من... عزاداری
#محمدجواد_منوچهری
دیدگاه ها (۱)

هرچند که قید ما شدن را تو زدی...زندانی قلب من و حبس ابدیتا آ...

یک نسخه ی بی مثال... دکتر بنویسعاشق شده ام دو بال... دکتر بن...

هی وعده ی بی حساب بارانم دادهمواره ولی به دست طوفانم دادگور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط