پارت دوازده زیبای خفته بی تی اس
پرتم کرد تو وان حموم.
وای ک چقدر وان بزرگ بود از مال اتاق خودمم بزرگ تر.
داشتم کم کم ب جیمی عادت میکردم تا اینکه یهو تهیونگ در حمومو باز کرد و داد زد«ب دوس دخترمن چیکار داری؟؟»
میدونستم ک شوگا داشت از ته ته فیلم میگرفت طوری ک جیمی نفهمه ک اگر جیمی آسیبی ب ته ته وارد کرد مدرک داشته باشن.جیمی تفنگ رو تختش و برداشت و تیری ب زانوی پای راست ته ته زد ک باعث شد ب خودم برگردم و با همون حالتی ک لخت بودم جلوی شوگا دویدم سمت ته ته
و گفتم«من بهت هشدار دادم ته ته!جیمی میخاد بکشتت!»جیغ میکشیدم «تهیونگگگگ!بدون تو میمیرم!خواهش میکنم!تهیونگ با بیحالی تفنگی از جیبش درآورد و ی تیر ب دست جیمی زد ک باعث شد جیمی بیهوش بشه.شوگا ویدیو رو قطع کرد ک منم دویدم لباس پوشیدم منو شوگا و جونگکوک و جین باهم تهیونگو بردیم بیمارستان
دکتر گفت«هیچ راهی نداره.فعلا یکمی شل میزنه پاهاش ولی اگر خواستن باز با خانم ا.ت رابطه داشته باشن میتونن»
داد زدم«هوی!حرف دهنتو بفهم!»ک باعث شد دکتره سرشو بندازه پایین و خجالت بکشه.جونگکوک چپ چپ نگاهش کرد و شوگا گفت«آقای دکتر این ب شما ربطی نداشت!»
دکتر خیلی عذر خواهی کرد و بعد تهیونگ ب هوش اومد.
ازش ی لبی گرفتم چون اون لحظه هیچکس اونجا نبود و تهیونگ گفت«هنوز نمرده!»
گفتم«ن!بادیگارداش بردنش دکتر و پلیس فیلمو ک دید قراره زندانیش کنن ولی اونا خیلی پول دادن تا آزادش کردن»
تهیونگ باز از هوش رفت و جیمی اومد.دستش خیلی آسیب ندیده بود چون تیر از بغل دستش رد شده بود فقط ی خراش.منو بلند کرد و بغلم کرد و در گوشم گفت«حرف آدم سرت نمیشه ن؟»
ترسیدم و مو ب تنم سیخ شد...
ادامه دارد...
وای ک چقدر وان بزرگ بود از مال اتاق خودمم بزرگ تر.
داشتم کم کم ب جیمی عادت میکردم تا اینکه یهو تهیونگ در حمومو باز کرد و داد زد«ب دوس دخترمن چیکار داری؟؟»
میدونستم ک شوگا داشت از ته ته فیلم میگرفت طوری ک جیمی نفهمه ک اگر جیمی آسیبی ب ته ته وارد کرد مدرک داشته باشن.جیمی تفنگ رو تختش و برداشت و تیری ب زانوی پای راست ته ته زد ک باعث شد ب خودم برگردم و با همون حالتی ک لخت بودم جلوی شوگا دویدم سمت ته ته
و گفتم«من بهت هشدار دادم ته ته!جیمی میخاد بکشتت!»جیغ میکشیدم «تهیونگگگگ!بدون تو میمیرم!خواهش میکنم!تهیونگ با بیحالی تفنگی از جیبش درآورد و ی تیر ب دست جیمی زد ک باعث شد جیمی بیهوش بشه.شوگا ویدیو رو قطع کرد ک منم دویدم لباس پوشیدم منو شوگا و جونگکوک و جین باهم تهیونگو بردیم بیمارستان
دکتر گفت«هیچ راهی نداره.فعلا یکمی شل میزنه پاهاش ولی اگر خواستن باز با خانم ا.ت رابطه داشته باشن میتونن»
داد زدم«هوی!حرف دهنتو بفهم!»ک باعث شد دکتره سرشو بندازه پایین و خجالت بکشه.جونگکوک چپ چپ نگاهش کرد و شوگا گفت«آقای دکتر این ب شما ربطی نداشت!»
دکتر خیلی عذر خواهی کرد و بعد تهیونگ ب هوش اومد.
ازش ی لبی گرفتم چون اون لحظه هیچکس اونجا نبود و تهیونگ گفت«هنوز نمرده!»
گفتم«ن!بادیگارداش بردنش دکتر و پلیس فیلمو ک دید قراره زندانیش کنن ولی اونا خیلی پول دادن تا آزادش کردن»
تهیونگ باز از هوش رفت و جیمی اومد.دستش خیلی آسیب ندیده بود چون تیر از بغل دستش رد شده بود فقط ی خراش.منو بلند کرد و بغلم کرد و در گوشم گفت«حرف آدم سرت نمیشه ن؟»
ترسیدم و مو ب تنم سیخ شد...
ادامه دارد...
۵.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.