دلهره
# دلهره
part 47
_ عشق چیزی که بتونی همینجوری به دستش بیاری
عاشق شدن شاید راحت به نظر بیاد ولی به دست اوردن معشوقت اصلا کار اسونی نیست
مخصوصا برای تو باید بیشتر از هر کس دیگه ای براش تلاش کنی
ولی میدونی چیه بعضی اوضات هم باید بیخیالش شی
شاید یکی دیگه رو باید انتخاب کنی
_ خسته شدم دیگه واقعا اگه اینبارم نشد دیگه نمیخوام این عشقی که باید براش انقدر تلاش کرد و نمیخوام
_ اما عشق همین یه بازی احتمالی پنجاه پنجاه
اینکه بتونی به دستش بیاری تضمین شده نیست
ولی حداقل باید تمام تلاش خودت رو انجام بدی
اما برای کسی که رفته دیگه خودتو داغون نکن
البته من زیاد تو این کار عشق و عاشقی خوب نیستم
ولی تو این چند وقت اینا رو فهمیدم
اما شاید بتونی باز اونو به دست بیاری
من دیگه میرم تو هم خب فکر کن
اگه دیدی نشد ولش کن زندگیتو اینجوری تباه نکن برای یکی دیگه
ویو نامجون
حرفاش مثل دارو بود اما چرا ....
انگار باید از دوست داشتنش دست بکشم
شاید بهتره اینبار به خودم فکر نکنم هنوز میتونم ادامه بدم
هنوز راه طولانی دارم
اما نمیخوام اخه چرا چرا همیشه اینجوری میشه
چرا هیچ وقت اون منو انتخاب نمیکنه همیشه یکی دیگه رو میخواد
همیشه انتخابشون یکی دیگست
شاید برای اینه که ادمای اشتباه رو انتخاب میکنم
اما چرا همیشه این ادمای اشتباه بخش مهمی از زندگیم میشن
وقتی یه نگاه به کنارم کردم دیدم رفته بود خیلی وقت هم بود رفته بودم
از روی مبل بلند شدم و از پله ها پایین رفتم
مشغول دیدن تلوزیون بود
سرشو برگردوند طرفم و منو نگاه کرد
_ یکساعت داری چی رو نگاه میکنی بیا فیلمه رو نگاه کن خداوکیلی خیلی باحالا
با این حرفش خنده ای کردم و رفتم و اونجا کنارش نشستم
_ دلت براش تنگ شده نه
_ کی
_ خودت بهتر از من میدونی که کی رو دارم میگم
_ اره دلم براش تنگ شده
تا حالا هیپ وقت احساس دلتنگی نسبت به کسی نداشتم این اولین باره
و تحملش خیلی سخت تر از چیزیه که فکرشو میکردم
_امروز عصر میریم ازادی دیگه قرار نیست اینجا پیش من بمونی و انقدر اذیت شی نمیخوام باعث اذیت شدنت باشم
و اگه هم شدم ببخشید نمیدونستم کارام انقدر بهت اسیب میزنه
ویو نوئل
وقتی این حرفو زد نمیدونستم باید از خوشحالی چیکار کنم
و ناخواسته پریدم بغلش
_ واقعا ممنونم ازت
از اینکه درکم کردی
ویو نامجون
وقتی پرید بغلم باعث شد بخاطر تصمیمی که گرفتم دو دل شم اما چیزی بود که گرفته بودم دیگه نمیشد عوضش کرد
نوئلو از بغلم اوردم بیرون
_ خب تو بشین ادامه ی فیلمتو نگاه کن منم میرم به کار هام برسم
_ نچ امروز کار تعطیله امروز اخرین روزیه که اینجام پس باید از اینجا تمام استفاده رو کنم
بیا دنبالم ببینم اشپزیت چطوره
part 47
_ عشق چیزی که بتونی همینجوری به دستش بیاری
عاشق شدن شاید راحت به نظر بیاد ولی به دست اوردن معشوقت اصلا کار اسونی نیست
مخصوصا برای تو باید بیشتر از هر کس دیگه ای براش تلاش کنی
ولی میدونی چیه بعضی اوضات هم باید بیخیالش شی
شاید یکی دیگه رو باید انتخاب کنی
_ خسته شدم دیگه واقعا اگه اینبارم نشد دیگه نمیخوام این عشقی که باید براش انقدر تلاش کرد و نمیخوام
_ اما عشق همین یه بازی احتمالی پنجاه پنجاه
اینکه بتونی به دستش بیاری تضمین شده نیست
ولی حداقل باید تمام تلاش خودت رو انجام بدی
اما برای کسی که رفته دیگه خودتو داغون نکن
البته من زیاد تو این کار عشق و عاشقی خوب نیستم
ولی تو این چند وقت اینا رو فهمیدم
اما شاید بتونی باز اونو به دست بیاری
من دیگه میرم تو هم خب فکر کن
اگه دیدی نشد ولش کن زندگیتو اینجوری تباه نکن برای یکی دیگه
ویو نامجون
حرفاش مثل دارو بود اما چرا ....
انگار باید از دوست داشتنش دست بکشم
شاید بهتره اینبار به خودم فکر نکنم هنوز میتونم ادامه بدم
هنوز راه طولانی دارم
اما نمیخوام اخه چرا چرا همیشه اینجوری میشه
چرا هیچ وقت اون منو انتخاب نمیکنه همیشه یکی دیگه رو میخواد
همیشه انتخابشون یکی دیگست
شاید برای اینه که ادمای اشتباه رو انتخاب میکنم
اما چرا همیشه این ادمای اشتباه بخش مهمی از زندگیم میشن
وقتی یه نگاه به کنارم کردم دیدم رفته بود خیلی وقت هم بود رفته بودم
از روی مبل بلند شدم و از پله ها پایین رفتم
مشغول دیدن تلوزیون بود
سرشو برگردوند طرفم و منو نگاه کرد
_ یکساعت داری چی رو نگاه میکنی بیا فیلمه رو نگاه کن خداوکیلی خیلی باحالا
با این حرفش خنده ای کردم و رفتم و اونجا کنارش نشستم
_ دلت براش تنگ شده نه
_ کی
_ خودت بهتر از من میدونی که کی رو دارم میگم
_ اره دلم براش تنگ شده
تا حالا هیپ وقت احساس دلتنگی نسبت به کسی نداشتم این اولین باره
و تحملش خیلی سخت تر از چیزیه که فکرشو میکردم
_امروز عصر میریم ازادی دیگه قرار نیست اینجا پیش من بمونی و انقدر اذیت شی نمیخوام باعث اذیت شدنت باشم
و اگه هم شدم ببخشید نمیدونستم کارام انقدر بهت اسیب میزنه
ویو نوئل
وقتی این حرفو زد نمیدونستم باید از خوشحالی چیکار کنم
و ناخواسته پریدم بغلش
_ واقعا ممنونم ازت
از اینکه درکم کردی
ویو نامجون
وقتی پرید بغلم باعث شد بخاطر تصمیمی که گرفتم دو دل شم اما چیزی بود که گرفته بودم دیگه نمیشد عوضش کرد
نوئلو از بغلم اوردم بیرون
_ خب تو بشین ادامه ی فیلمتو نگاه کن منم میرم به کار هام برسم
_ نچ امروز کار تعطیله امروز اخرین روزیه که اینجام پس باید از اینجا تمام استفاده رو کنم
بیا دنبالم ببینم اشپزیت چطوره
۱۱.۶k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.