پارت اخر( چهارتا)
پارت اخر( چهارتا)
سوالاش باعث شد که یکم از شک خارج شی و بهش نگاه کنی. آروم گفتی: _باورم نمیشه! +ا/ت از ترس جون به لب شدم. تروخدا بگو چیشد؟! با صدایی توش رگه هایی از ترس و ذوق و خوشحالی بود، بلندتر گفتی: _چهارقلووو؟! با این حرفت یهو ز رو ترمز و گفت: +چییییی؟! چهارتااا؟! با دهن باز و چشمای گرد شده به همدیگه خیره شده بودین که یهو هردوتون به خنده افتادین و دیوونه وار خندیدین. تا پنج دقیقه ی کامل داشتین میخندیدین ولی بعد تو یادت اومد که این همه درد رو تا نه ماه باید تحمل کنی و تازه بعدشم باید از چهارتا فسقلی نگه داری کنی. _واییيیییی من چجوری طاقت بیارم ای چند وقت؟!+مگه من مردم؟! تا هروقت که شده مرخصی میگیرم و کل روز ور دل خودتم.
وایییییی فک کن چند وقت دیگه باید با صدای چهارتا وروجک بیدار شیم.
ووووییییی حتی فکرشم قشنگه.
نتونستی جلوی این همه ذوق و شوقش دووم بیاری و خندیدی که محکم بغلت کرد و توی دلش هزار بار خداروشکر کرد.
سوالاش باعث شد که یکم از شک خارج شی و بهش نگاه کنی. آروم گفتی: _باورم نمیشه! +ا/ت از ترس جون به لب شدم. تروخدا بگو چیشد؟! با صدایی توش رگه هایی از ترس و ذوق و خوشحالی بود، بلندتر گفتی: _چهارقلووو؟! با این حرفت یهو ز رو ترمز و گفت: +چییییی؟! چهارتااا؟! با دهن باز و چشمای گرد شده به همدیگه خیره شده بودین که یهو هردوتون به خنده افتادین و دیوونه وار خندیدین. تا پنج دقیقه ی کامل داشتین میخندیدین ولی بعد تو یادت اومد که این همه درد رو تا نه ماه باید تحمل کنی و تازه بعدشم باید از چهارتا فسقلی نگه داری کنی. _واییيیییی من چجوری طاقت بیارم ای چند وقت؟!+مگه من مردم؟! تا هروقت که شده مرخصی میگیرم و کل روز ور دل خودتم.
وایییییی فک کن چند وقت دیگه باید با صدای چهارتا وروجک بیدار شیم.
ووووییییی حتی فکرشم قشنگه.
نتونستی جلوی این همه ذوق و شوقش دووم بیاری و خندیدی که محکم بغلت کرد و توی دلش هزار بار خداروشکر کرد.
۷.۴k
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.